جدول جو
جدول جو

معنی جزر - جستجوی لغت در جدول جو

جزر
پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید
جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه
تصویری از جزر
تصویر جزر
فرهنگ فارسی عمید
جزر
سر بریدن حیوان پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب
فرهنگ لغت هوشیار
جزر
((جَ))
پایین رفتن آب دریا
تصویری از جزر
تصویر جزر
فرهنگ فارسی معین
جزر
((جَ زَ))
گزر، هویج
تصویری از جزر
تصویر جزر
فرهنگ فارسی معین
جزر
غیض، کش
متضاد: مد، واکش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جزر
شکنجه، محرف زجر رنج و عذاب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آزر
تصویر آزر
(پسرانه)
نام پدر حضرت ابراهیم (ع)، اسبی که ران دو پای عقبش مشکی و دستهایش به رنگ دیگر است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جزر و مد
تصویر جزر و مد
پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه
فرهنگ فارسی عمید
محمد بن محمد جزری قاری شافعی ملقب به شمس الدین، فاضلی است متبحر از متأخرین قراء و محدثین عامه که در برخی از کتب شیعه هم از او یاد شده و در بعضی موارد به صاحب اربعین موصوف است، قراآت را از جمع کثیری اخذ کرده و به سال 969 ه، ق، همه قرآن را نزد ابوعبداﷲ شمس الدین محمد بن عبدالرحمن حنفی یک مرتبه با قراآت سبعه و مرتبۀ دیگر باقراآت عشره خوانده است، سال وفاتش بدست نیامد، رجوع به روضات الجنات ص 750 و ریحانه الادب ج 1 ص 264 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
تجزروا فی القتال، بمعنی اجتزروا فی القتال است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط). کشتن در رزمگاه و پاره پاره نهادن کشته را برای درندگان
لغت نامه دهخدا
(مُ زِ)
شتر که هنگام کشتن وی آید. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آن که گوسفند را برای ذبح کردن دهد. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خرمابن که به وقت باز کردن خرما رسد. (آنندراج) (از منتهی الارب). خرمابنی که خرمای وی برای چیدن رسیده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، پیر که به وقت مردن رسد. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ زِ)
جای شتر کشتن. ج، مجازر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جتر
تصویر جتر
پارسی تازی گشته چتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبر
تصویر جبر
کسی را بزور بکاری واداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگر
تصویر جگر
کبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جکر
تصویر جکر
گرد و خاک، حاجتمند شدن، غضبناک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
علمی است که در آن بحث می شود از حرف، از آن حیث که بنا مستقل بدلالت است و آنرا علم حروف نیز نامند و علم تکسیر هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جار
تصویر جار
همسایه، جاری، چراغهای بلورین، چلچراغ
فرهنگ لغت هوشیار
بن آسال (اصل)، ریشه زبانزدی در دانش همار (حساب) بن پایه ریشه، سیم جلب که بپادشاه دهند، عددی که در نفس خود ضرب شود (حاصل ضرب در مجذور گویند) مثلا عدد سه جذر عدد نه است و عدد چهار جذر شانزده و نه و شانزده مجذور سه و چهار. یا جذر اصم. جذر هر عددی که چون آنرا مجذور فرض کنند برای آن جذر سالم پیدا نشود چنانکه عدد ده که جذر تقریبی دارد نه حقیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدر
تصویر جدر
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جغر
تصویر جغر
قورباغه، وزغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جمر
تصویر جمر
گرد آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
پل که برای رودها بکار میرود پل چوبین پل چوبین دلیر و بلند بالا دلیر و بلند بالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جحر
تصویر جحر
سوراخ جانور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزیر
تصویر جزیر
فریزیده بریده موی
فرهنگ لغت هوشیار
منع، از کاری باز کردن، نهی، دلالت بر انتهار، از کاری باز داشتن، نهی کردن کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزر
تصویر بزر
تخم زراعت، دانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازر
تصویر ازر
پیرامون، نیرو، ناتوانی، پشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
پنجه غاز از گیاهان یکی از گونه های گلپر است که آنرا پنجه غاز و سفندولیون نیز گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزر و مد
تصویر جزر و مد
بازگشتن آب دریا و بالا آمدن آن، به مجاز زیر و زبر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جگر
تصویر جگر
کبد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزء
تصویر جزء
بند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جزا
تصویر جزا
بادافره، سزا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جور
تصویر جور
جفا، ستم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جذر
تصویر جذر
مکند
فرهنگ واژه فارسی سره