- جزر
- سر بریدن حیوان پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب پائین رفتن آب دریا و کم شدن آب
معنی جزر - جستجوی لغت در جدول جو
- جزر
- پایین رفتن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ ماه یا خورشید
جزرومد: پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه
- جزر ((جَ زَ))
- گزر، هویج
- جزر ((جَ))
- پایین رفتن آب دریا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بازگشتن آب دریا و بالا آمدن آن، به مجاز زیر و زبر باشد
پنجه غاز از گیاهان یکی از گونه های گلپر است که آنرا پنجه غاز و سفندولیون نیز گویند
پایین رفتن و بالا آمدن متناوب و منظم سطح آب دریا بر اثر نیروی جاذبۀ خورشید و ماه
جفا، ستم
بادافره، سزا
مکند
پیرامون، نیرو، ناتوانی، پشتیبانی
تخم زراعت، دانه
منع، از کاری باز کردن، نهی، دلالت بر انتهار، از کاری باز داشتن، نهی کردن کسی
همسایه، جاری، چراغهای بلورین، چلچراغ
سوراخ جانور
پارسی تازی گشته چتر
کسی را بزور بکاری واداشتن
کبد
گرد و خاک، حاجتمند شدن، غضبناک کردن
علمی است که در آن بحث می شود از حرف، از آن حیث که بنا مستقل بدلالت است و آنرا علم حروف نیز نامند و علم تکسیر هم میگویند
بن آسال (اصل)، ریشه زبانزدی در دانش همار (حساب) بن پایه ریشه، سیم جلب که بپادشاه دهند، عددی که در نفس خود ضرب شود (حاصل ضرب در مجذور گویند) مثلا عدد سه جذر عدد نه است و عدد چهار جذر شانزده و نه و شانزده مجذور سه و چهار. یا جذر اصم. جذر هر عددی که چون آنرا مجذور فرض کنند برای آن جذر سالم پیدا نشود چنانکه عدد ده که جذر تقریبی دارد نه حقیقی
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها
قورباغه، وزغ
گرد آمدن
پل که برای رودها بکار میرود پل چوبین پل چوبین دلیر و بلند بالا دلیر و بلند بالا
فریزیده بریده موی
جمع جزیه، پارسی تازی گشته گزیت ها
شتر شتر
بخش، قسمت، عضو
امضا و تنفیذ کردن، سوگند بهره و نصیب، و قسمت بریدن، قطع کردن
عظیم، بزرگ، فراوان
فغان و زاری و ناله و اندوه گذرگاه دره، محله قوم گذرگاه دره، محله قوم بیتابی کردن، نا شکیبائی بیتابی کردن، نا شکیبائی