جدول جو
جدول جو

معنی جزدار - جستجوی لغت در جدول جو

جزدار
درخت گردو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

درختی کوچک و بوته مانند با برگ هایی شبیه برگ بلوط که قرمزدانه در آن تولید می شود، قرمزدانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جزار
تصویر جزار
قصاب، آنکه گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدار
تصویر جدار
دیوار، آنچه از خشت و گل یا سنگ یا آجر یا چیز دیگر در کنارۀ زمین یا چهار سمت خانه یا حیاط درست کنند و جایی را با آن محصور سازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جادار
تصویر جادار
فراخ، باوسعت، دارای جای زیاد
فرهنگ فارسی عمید
(نِ شَ تَ / تِ)
نگهبان دز. دزدارنده. دارندۀ دز. کوتوال و ضابط و حافظ قلعه. (برهان). قلعه دار. (آنندراج). کوتوال قلعه. (جهانگیری) :
فرستاد پنهان به دزدار خویش
که پیش آورد برگ از اندازه بیش.
نظامی.
بگفتا که دزدار این کوهسار
ستاده ست بر در به امید بار.
نظامی.
هرکس که مهین بود چون سگ مهین شد و هردزدار ازدر دار. (جهانگشای جوینی). و رجوع به دز و دژدار شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
در آستارا این نام را به کرکف که نوعی افراست دهند. توسکا. توسا. (یادداشت مؤلف). مرحوم دکتر ساعی در تعریف توسکا، دو نوع آن را که درایران می روید نام می برد و گوید این دو گونه را بنامهای توسکا، توسه، تسکا، توسا، رزدار، سیاه توسه و سفید توسه می خوانند. رجوع به جنگل شناسی ج 2 ص 172 شود
لغت نامه دهخدا
(خَ نَنْ دَ / دِ)
آزمند، آزور، ولوع، حریص، مولع
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نامی است که در لاهیجان بدرخت آزاد دهند و نامی است که در علی آباد - حاجیلر به ((زلگووا (پلانیرا) کرناتا)) میدهند و نامهای دیگر آن در آستارا نیل، و در گردنۀ چناران آقچه آغاچ است و چوب آن نهایت قابل انحنا است و در رشت چانچو از آن کنند. رجوع به ازاد شود
لغت نامه دهخدا
(قِ دَ رَ)
شهری است در حدود هندوستان. (برهان). از نواحی هند است، و آن را قصدار نیز خوانند، و تا بست هشتاد فرسنگ فاصله دارد. مردم آن عموماً صالح اند و دارای عادات و اخلاق پسندیده هستند. جماعتی از محدثان به این ناحیه منسوبند. (از معجم البلدان) (اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به قزداری شود
لغت نامه دهخدا
(کُهْ کَ)
بازگردانیدن. (منتهی الارب). اصدار، نام دو رگست میان دنبال چشم و گوش
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته جاندار نگهبان سربازی که مامورحفاظت فرمانده قشون حاکم و جز آنانست نگهبان، جمع جنادره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادار
تصویر جادار
فراخ وسیع: (اطاق جادار)، رفی که چیز بسیار بتوان درآن جا داد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدار
تصویر جدار
دیوار، حائط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزدر
تصویر جزدر
دنبه برشته کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزار
تصویر جزار
وقت درو و فریز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدار
تصویر دزدار
نگهبان قلعه حافظ حصار کوتوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جندار
تصویر جندار
((جِ))
سربازی که مأمور حفاظت فرمانده قشون حاکم و جزو آنان است، نگهبان، جمع جنادره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جادار
تصویر جادار
فراخ، وسیع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جدار
تصویر جدار
((جِ))
دیوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جزدر
تصویر جزدر
((جَ دَ))
جزدره، دنبه برشته کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رزدار
تصویر رزدار
آلدر گیلانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جدار
تصویر جدار
پوسته
فرهنگ واژه فارسی سره
ظرفیت دار، فراخ، فضادار، گشاد، واسع، وسیع
متضاد: تنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پوسته، قشر، دیواره، دیوار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درخت آزاد
فرهنگ گویش مازندرانی
روستایی در قائم شهر، دهکده ای از بیرون بشم نوشهر، روستایی
فرهنگ گویش مازندرانی