معنی جزبو - جستجوی لغت در جدول جو

جزبو

فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جزو — تصویر جزو

جزء، جزوه

فرهنگ فارسی عمید

(گُ زُ)

دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس، واقع در 37 هزارگزی خاور فردوس، سر راه مالرو عمومی تیغاب به فردوس. هوای آن معتدل و دارای 10 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن: غلات، زعفران، تریاک و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)

دهی است از دهستان مصعبی بخش حومه شهرستان فردوس، واقع در 37 هزارگزی خاور فردوس، سر راه مالرو عمومی تیغاب به فردوس. هوای آن معتدل و دارای 10 تن سکنه است. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن: غلات، زعفران، تریاک و پنبه. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)

لغت نامه دهخدا

تصویری از جزبوا — تصویر جزبوا

جوزبویا، هل. توضیح مصحف آن (چربوا) با رای مهلمه است

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جلبو — تصویر جلبو

سبزه و تره ایست شبیه به نعناع

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جزبه — تصویر جزبه

خشم، غضب

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جزاو — تصویر جزاو

غیر او، باستثنای او

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جزو — تصویر جزو

بخش، قسمت، عضو

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جزب — تصویر جزب

بهره ونصیب بندگان بندگان

فرهنگ لغت هوشیار

تصویری از جزو — تصویر جزو

((جُ))

بخشی از چیزی، پاره ای از شیء، سالک راه خدا، مقابل کل، مفرد اجزاء، جزء

فرهنگ فارسی معین

بخش، پاره، قسمت، لخت، عداد، عضو، عضو، رهرو، سالک

فرهنگ واژه مترادف متضاد

جزیی، به مقدار کم

فرهنگ گویش مازندرانی

نیم سوز کردن چیزی، روی شعله قرار دادن مرغ و ماکیان پرکنده

فرهنگ گویش مازندرانی

بوی سوختن نمد

فرهنگ گویش مازندرانی

مادّه اصلی، جزء

دیکشنری اردو به فارسی