- جزایر
- جمع جزیره، از پارسی گزیرک ها آبخوست ها جمع جزیره آبخست ها جزیره ها
معنی جزایر - جستجوی لغت در جدول جو
- جزایر
- جزیره ها، قطعات زمینی در وسط دریا که از هر طرف آب آن را احاطه کرده باشد، آداک ها، اداک ها، آدک ها، آبخوها، آبخوست ها، جزها، جمع واژۀ جزیره
- جزایر ((جَ یِ))
- جمع جزیره، آبخست ها، جزیره ها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کیفری
جمع جبیره
جمع جریره گناهان گناهها
جمع جزیره
کیفری
جریره ها، گناه ها، بزه ها، جنایت ها، جمع واژۀ جریره
زیارت کننده دیدار کننده جمع زوار زایرین
ستمکار جور کننده ظالم، آنکه از راه حق براه باطل میل کند گشته از راه، گرمی دل از گرسنگی و خشم، کسی که بدون رعایت قوانین موضوعه شیعه قدرت را بدست گیرد یا کسی که از چنین شخصی قبول شغلی کند، جمع جائرون
فریزیده بریده موی
وقت درو و فریز
جور کننده، املای دیگر واژۀ جائر، ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جفاجو، جفاگر، دژآگاه، مردم گزا، پر جفا، پر جور، استمگر
قصاب، آنکه گاو و گوسفند و مانند آن ها را می کشد، گوشت فروش
منسوب به الجزایر از مردم الجزایر
چند جزیره که میان دریا نزدیک به هم واقع شده باشند
جزیره ای که میان دریا نزدیک بهم واقع شده باشد