جدول جو
جدول جو

معنی جرهکتن - جستجوی لغت در جدول جو

جرهکتن
سرازیر شدن، پایین رفتن، فرود آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرهختن
تصویر فرهختن
تربیت کردن، ادب آموختن، فرهیختن، برای مثال پی فرهختن این تند توسن / بر ابروی غضب چینی برافکن (معروفی - شاعران بی دیوان - ۱۴۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهختن
تصویر برهختن
برکشیدن، برآوردن
ادب کردن، تربیت کردن
برهیختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرهختن
تصویر پرهختن
پرهیزیدن، پرهیز کردن
ادب کردن، تربیت کردن
برآوردن، برکشیدن
پرهیختن
فرهنگ فارسی عمید
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان قزوین که 37 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(گَ شُ دَ)
پرهیختن. ادب کردن. فرهنجیدن
لغت نامه دهخدا
(گِ رِهْ تَ)
عنکبوت. (آنندراج). رجوع به کارتن و کارتنه شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رِ تَ)
عنکبوت را گویند. (برهان) (آنندراج). کارتن. کارتنه. (حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ / دِ دَ)
تربیت کردن و ادب آموختن و تأدیب نمودن. (برهان). ریاضت دادن. (یادداشت بخط مؤلف) :
پی فرهختن این تند توسن
بر ابروی غضب چینی برافکن.
بوالمثل.
، آویختن. (برهان). رجوع به فرهیختن شود
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
برهیختن. پرهیختن. فرهختن. ادب کردن. (برهان). تربیت کردن و نیک آموختن. (ناظم الاطباء). رجوع به پرهیختن شود.
لغت نامه دهخدا
تصویری از کره تن
تصویر کره تن
عنکبوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهختن
تصویر فرهختن
ادب کردن تادیب کردن تربیت کردن، ادب آموختن، علم آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرهختن
تصویر پرهختن
ادب کردن، پرهیز کردن، رها کردن، خالی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهشتن
تصویر ترهشتن
خشمناک شدن و قهر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
به زمین افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که خندق حفر کند
فرهنگ گویش مازندرانی
جا افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
رها شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چوبی که گازران با آن رخت را کوبند، چوب رختشویی
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پرواز کردن، به زیر بال و پر گرفتن جوجه توسط پرنده، از شادی
فرهنگ گویش مازندرانی
پر شیدن، لبریز شدن، پی بردن، فهمیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
از کار افتادن، از پا افتادن، خسته شدن، دنبال کردن، تعقیب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی