جدول جو
جدول جو

معنی جرشن - جستجوی لغت در جدول جو

جرشن
جایی که آشغال بریزند، کثیف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارشن
تصویر ارشن
(پسرانه)
اسب نر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جشن
تصویر جشن
افزایش حرارت بدن و سرعت نبض، تب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشن
تصویر جوشن
نوعی زره با حلقه های فلزی به هم چسبیده، درع، کنایه از محافظ، برای مثال دانش اندر دل چراغ روشن است / وز همه بد بر تن تو جوشن است (رودکی - ۵۳۳)
فرهنگ فارسی عمید
مراسم توام با شادی و مهمانی برای یک امر مسرت انگیز مثلاً جشن عروسی، عید، برای مثال به سالی اندر هموار پنج جشن بود / دو رسم دین عرابی، سه رسم ملک عجم (عنصری - ۲۰۴)، شادی، خوشی، سرور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رشن
تصویر رشن
دادگر، عادل، در آیین زردشتی فرشتۀ عدالت، روز هجدهم از هر ماه خورشیدی
فرهنگ فارسی عمید
(هَِ شِ)
فراخ کنج دهان. (منتهی الارب). ج، هراشن. ابن درید گوید: صحت آن را نمیدانم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
اسب نر. این لغت در پهلوی گوشن یا وشن و در فارسی گشن آمده است و سیاوش (نام پسر کیکاوس) در اوستا سیاورشن (از: سیاو، به معنی سیاه + ارشن) است. یعنی دارندۀ اسپ سیاه. رجوع به فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ج 1 ص 252، 254 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
در دشت قبچاق بمعنی ابر است. (فرهنگ شعوری)
لغت نامه دهخدا
(پَ رَ)
کشوث. (حبیش تفلیسی). سس حماض الأرنب. افرهنج. خنگو. اکشوث. کثوث. کثوتا
لغت نامه دهخدا
(گِ شَ)
جیوانی فرانچسکو باربیری (ژان فرانسوا) (1591- 1666 م). نقاش ایتالیایی که صحنه های قابل ملاحظه ای بوسیلۀ رنگ آمیزی و سایه روشن بوجود آورده. از جملۀ آثار او تشییع جنازه سنت پترونی میباشد
لغت نامه دهخدا
تصویری از جرزن
تصویر جرزن
کسی که در قمار و بازی جر زند و دبه درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرشف
تصویر جرشف
هجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرون
تصویر جرون
خوگری، سودگی، آرد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرین
تصویر جرین
آرد و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشن
تصویر جشن
شادی و عیش و کامرانی، عید، بزم، سور، مهمانی، ضیافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درشن
تصویر درشن
هندی شاهنشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برشن
تصویر برشن
داردوست
فرهنگ لغت هوشیار
سینه، دل شب بمعنی نصفه شب خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد خفتان، سلاحی باشد غیرزره، تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه آهن هم باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشن
تصویر رشن
دادگر و به معنی مهمانی رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشن
تصویر جوشن
((جُ شَ))
زره، لباس ویژه جنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جشن
تصویر جشن
((جَ شَ))
تب، بالا رفتن دمای بدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشن
تصویر رشن
مهمان ناخوانده گردیدن، داخل کردن سگ و مانند آن سر خود را در ظرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جشن
تصویر جشن
((جَ))
مجلس شادی و شادمانی، مهمانی، سور و سرور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رشن
تصویر رشن
((رَ شْ))
نام روز هجدهم از هر ماه شمسی، فرشته عدالت، ایزدی که روز سوم پس از مرگ، سر پل چینود به اعمال خوب و بد در گذشتگان رسیدگی می کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جشن
تصویر جشن
عید
فرهنگ واژه فارسی سره
جبه، زره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پوشیدن جوشن در خواب پشت و پناه است به قدر روشنی و پاکیزگی آن. اگر بیند جوشن داشت، دلیل که اهل بیت او ایمن شوند از دشمنان. اگر بیند جوشن پوشیده داشت، دلیل بود بر حصار تن او از شر دشمنان که بر وی ظفر نیابند. اگر بیند که با جوشن سلاح داشت، دلیل که از مکر منافق و شر عامه ایمن شود، و بعضی از معبران گویند: جوشن درخواب، زیادتی دین بود و هر که بیند جوشن در خواب پوشیده، در حفظ خدای عزوجل بود. محمد بن سیرین
دیدن جوشن در خواب بر شش وجه است. اول: بزرگی. دوم: پناه. سوم: قوت. چهارم: مال. پنجم: زندگانی. ششم: زیادتی در دین، و جوشن در خواب، مونس مردم است.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از جشن
تصویر جشن
Celebration, Festival
دیکشنری فارسی به انگلیسی
لبالب، لبریز، تخته هایی که در گاوبنه روی دو چوب متوازی و بر بالای جایگاه
فرهنگ گویش مازندرانی
شاشو کسی که توانایی نگهداری ادرار را نداشته و خود را خیس
فرهنگ گویش مازندرانی
پایین تپه، زیر کوه، بخش بالای منطقه ی لنگای عباس آباد
فرهنگ گویش مازندرانی
جرزن در بازی، جرزننده، جدل کننده، دعوایی
فرهنگ گویش مازندرانی
یکی از القاب ملوک و شاهان قدیم تبرستان، فرمانروای کوهستان
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که خندق حفر کند
فرهنگ گویش مازندرانی