جدول جو
جدول جو

معنی جرت - جستجوی لغت در جدول جو

جرت
صدای پاره شدن پارچه، صدای باد معده، زهره، جرأت، شهامت، دلیری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جنت
تصویر جنت
(دخترانه)
بهشت، باغ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
مزد، مزد کار، دستمزد، کرایه
فرهنگ فارسی عمید
(اُ رَ)
اجره. بدل، نرۀ ستور، یا عام است، پشت: رمی علی اجرده، ای ظهره، بسیار سبقت کننده و درگذرنده. (منتهی الارب)، مکان اجرد، زمین بی نبات. (زوزنی). جای بی نبات. وکذلک فضاء اجرد. (منتهی الارب). ج، اجارد، رجل اجرد، مرد بی موی. آنکه موی بر تن ندارد. ضدّاشعر. خردموی. (تاج المصادر) (زوزنی). مؤنث: جرداء. ج، جرد. (منتهی الارب)، فرس اجرد، اسب کوتاه و تنک موی و آن مدحی است اسب را. (منتهی الارب). اسب بی مو. اسب (و استر) نرم موی. ج، جرد. (زمخشری)، بی پرز (جامه)، آزاد. کامل. تمام: یوم اجرد، روز تمام. (منتهی الارب)، اجردان، دو روز یا دو ماه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
مزد کار، کرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرت و قوز
تصویر جرت و قوز
سبکسر و بی ادبکه بسر و وضع و لباس خود مغرور باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
((اُ رَ))
مزد، دستمزد، کرایه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جرت و قوز
تصویر جرت و قوز
((جِ تُ))
سبک سر و بی ادب که به سر و وضع و لباس خود مغرور باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جفت
تصویر جفت
زوج
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنت
تصویر جنت
فردوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جهت
تصویر جهت
راستا، روی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرح
تصویر جرح
زخم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اجرت
تصویر اجرت
دستمزد، مزد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جرات
تصویر جرات
گستاخی، یارا
فرهنگ واژه فارسی سره
اجر، پاداش، پایمزد، حق العمل، حق القدم، دسترنج، دستمزد، کرایه، مزد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
صدای پاره شدن پارچه و مانند آن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر خوردن، از هم گسستن
فرهنگ گویش مازندرانی
گیر افتادن، لو رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره، لاشه، صوتی در بیان خوشحالی، وصله کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شده، پاره پوره
فرهنگ گویش مازندرانی
رجز خوانی در نزاع
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شدن، پاره پوره، خرد و خمیر
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره کردن چیزهایی مثل کاغذ و پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پاره شده
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاره شدن پارچه، صوتی آوایی که از بریدن و ترک برداشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
در مقام نفرین کنایه از این است که: مرده ات پایین تر رفته تا
فرهنگ گویش مازندرانی
بالاتر، بخش بالایی، اندکی بالاتر
فرهنگ گویش مازندرانی
فریاد یا جیغ ناگهانی توأم با گریه
فرهنگ گویش مازندرانی
فوران
فرهنگ گویش مازندرانی
خوشبخت بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
سر و صدا راه انداختن، در موقع صحبت مغلطه کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
الیکایی، پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای پاره شدن پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی
دستمزد
دیکشنری اردو به فارسی