- جربی
- گرگین
معنی جربی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جانوری جونده شبیه موش خانگی با دم کشیده و پاهای بلند که در مناطق خشک و بی آب و علف افریقا و آسیا زندگی می کند
آزمایشی
Empirical
эмпирический
empirisch
емпіричний
empiryczny
empírico
empirico
empírico
empirique
empirisch
เชิงประจักษ์
empiris
تجريبيٌّ
अनुभवात्मक
אמפירי
ampirik
kijasili
অভিজ্ঞতামূলক
تجرباتی
زیاده، زیادتر
پرورنده، پروراننده
بالشچه، گستردنی بوب
فراهم آورنده
ضروری، غیر ارادی
جلب بدن، فاحشگی نامستوری، حقه بازی مکاری محیلی
پارسی تازی گشته گربز زیرک ترفند کار گربز میحل فریبنده خدعه کننده
مقدار معلوم از موزون و زمین
منسوب به جوب جویی، حقی که به دشتبان بابت زراعت محصولات کنار جوی دهند
منسوب به حرب جنگی: کوس حربی، جنگنده رزمنده مرد حربی، یا کافر حربی. یا کافر حربی. کسی که اهل کتاب (مسلمان مسیحی یهودی زردشتی) نباشد، درین صورت مسلمانان او را بقبول اسلام دعوت کنند و در صورت عدم قبول با او میجنگند و او را میکشند، گوشه ای از ماهور، گوشه ای در راست پنجگاه