مفرد واژۀ جرارات، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی عقرب زرد رنگ، بسیار سمّی و درشت که دمش روی زمین کشیده می شود، کنایه از بسیار، انبوه، کنایه از زلف معشوق، برای مثال زلف پرچم نگارد اندر چشم / شکل جراره های اهوازی (انوری - ۴۷۶)
مفردِ واژۀ جرارات، در علم زیست شناسی ویژگی نوعی عقرب زرد رنگ، بسیار سمّی و درشت که دمش روی زمین کشیده می شود، کنایه از بسیار، انبوه، کنایه از زلف معشوق، برای مِثال زلف پرچم نگارد اندر چشم / شکل جراره های اهوازی (انوری - ۴۷۶)
قندیلی باشد که درآن چراغ روشن کنند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قندیل بود که در میان آن چراغ روشن کنند. (جهانگیری). چراغواره. (ناظم الاطباء). قندیلی که در میان آن چراغ گذارند. (فرهنگ نظام). بعربی مشکوه خوانند. (برهان) (آنندراج). مشکوه. (ناظم الاطباء) : در شب قدر ماه تو روح امین نظاره کرد این شش و سه قرابه را دید چراخواره ای. سیف اسفرنگ (از جهانگیری). رجوع به چراغ بره و چراغوره شود، شمعدان. (ناظم الاطباء)
قندیلی باشد که درآن چراغ روشن کنند. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قندیل بود که در میان آن چراغ روشن کنند. (جهانگیری). چراغواره. (ناظم الاطباء). قندیلی که در میان آن چراغ گذارند. (فرهنگ نظام). بعربی مشکوه خوانند. (برهان) (آنندراج). مشکوه. (ناظم الاطباء) : در شب قدر ماه تو روح امین نظاره کرد این شش و سه قرابه را دید چراخواره ای. سیف اسفرنگ (از جهانگیری). رجوع به چراغ بره و چراغوره شود، شمعدان. (ناظم الاطباء)
از: سر + خار (خاریدن) + ه (نشانۀ اسم آلت). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا از سر ایشان نیفتد. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه). سوزن زرین که زنان در مقناع زنند از بهر محکمی. (صحاح الفرس) : جعدی سیاه دارد کز کشی پنهان شود بدو در سرخاره. رودکی. دختران خاطرم را در تجلی گاه عرض جز ز پنج انگشت من بر فرق سر سرخاره نیست. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). ، پنجه مانندی که از استخوان سازند و بدان بدن را خارند. (برهان). شانه
از: سر + خار (خاریدن) + ه (نشانۀ اسم آلت). (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سوزن زرینی باشد که زنان بجهت زینت بر سر زنند و مقنعه را با آن بر لچک بند کنند تا از سر ایشان نیفتد. (برهان) (آنندراج) (شرفنامه). سوزن زرین که زنان در مقناع زنند از بهر محکمی. (صحاح الفرس) : جعدی سیاه دارد کز کشی پنهان شود بدو در سرخاره. رودکی. دختران خاطرم را در تجلی گاه عرض جز ز پنج انگشت من بر فرق سر سرخاره نیست. کمال الدین اسماعیل (از آنندراج). ، پنجه مانندی که از استخوان سازند و بدان بدن را خارند. (برهان). شانه
زن فاحشه و بدکاره. (برهان) (آنندراج) (شعوری ج 2 ورق 14) (ناظم الاطباء) (شمس اللغات) (انجمن آراء). زن روسپی. (ناظم الاطباء) : ای طبع تو بسته تر ز سنگ خاره وی گاه سخن سرددم گه خواره وی والدۀ عزیز تو آنکاره وی سگ بزبان بزدیت راکاره. شرف شفروه (از شعوری)
زن فاحشه و بدکاره. (برهان) (آنندراج) (شعوری ج 2 ورق 14) (ناظم الاطباء) (شمس اللغات) (انجمن آراء). زن روسپی. (ناظم الاطباء) : ای طبع تو بسته تر ز سنگ خاره وی گاه سخن سرددم گه خواره وی والدۀ عزیز تو آنکاره وی سگ بزبان بزدیت راکاره. شرف شفروه (از شعوری)