- جذب
- کشش، گیرش، ربایش
معنی جذب - جستجوی لغت در جدول جو
- جذب
- کشیدن بسوی خود
- جذب
- مقابل دفع، به سوی خود کشیدن، کشش، گیرایی، جاذبه
کنایه از استخدام
در علم زیست شناسی دریافت مواد غذایی و مایعات به بدن موجود زنده
در علم فیزیک ربایش
در تصوف جذبه
- جذب ((جَ))
- به سوی خود کشیدن، ربودن
- جذب
- Adsorption, Captivation
- جذب
- адсорбция , очарование
- جذب
- Adsorption, Faszination
- جذب
- адсорбція , захоплення
- جذب
- adsorpcja, uwodzenie
- جذب
- 吸附 , 吸引力
- جذب
- adsorção, cativação
- جذب
- adsorbimento, fascinazione
- جذب
- adsorción, cautivación
- جذب
- adsorption, captivité
- جذب
- adsorptie, betovering
- جذب
- การดูดซับ , เสน่ห์
- جذب
- adsorpsi, pesona
- جذب
- امتصاصٌ , إغراءٌ
- جذب
- शोषण , आकर्षण
- جذب
- ספיחה , כיבוש
- جذب
- 吸着 , 魅了
- جذب
- 흡착 , 매혹
- جذب
- adsorpsiyon, büyüleme
- جذب
- unyonyaji, vuto
- جذب
- শোষণ , মোহ
- جذب
- جذبیت , مسحوریت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گیرایی
مسافت دور، و بمعنی کشش
مفرد واژۀ جذبات، گیرایی، کشش، جذابیت، برای مثال گفتی که شدی ز عشق مفتون / وز جذبۀ عاشقی دگرگون (جامی۶ - ۲۶۶) ، جمع جذبات، در تصوف حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بی خبر شده و به سوی حق کشیده می شود، کشش غیبی، کشیدن
نیروی ذهنی که موجب اثرگذاری و تسلط شخص بر دیگران می شود
پذیرش دانشجو
فریبها، کششها
آشام
ربودن بسوی خود کشیدن جلب کردن طوری تکلم میکند که همه شنودگان را جذب میکند)