مفردِ واژۀ جذبات، گیرایی، کشش، جذابیت، برای مِثال گفتی که شدی ز عشق مفتون / وز جذبۀ عاشقی دگرگون (جامی۶ - ۲۶۶)، جمع جذبات، در تصوف حالتی در شخص عارف و خداپرست که از خود بی خبر شده و به سوی حق کشیده می شود، کشش غیبی، کشیدن
مقابلِ دفع، به سوی خود کشیدن، کشش، گیرایی، جاذبه کنایه از استخدام در علم زیست شناسی دریافت مواد غذایی و مایعات به بدن موجود زنده در علم فیزیک ربایش در تصوف جذبه