- جدول
- زیگ
معنی جدول - جستجوی لغت در جدول جو
- جدول
- جوی جویک، پکمال (خط کش)، سمیره (خط)، پیچازه پیچازی نهر کوچک جویک جویچه، جوی آب، خطوطی که از طلا و شنگرف و جز آن گردا گرد صفحه کشند، خطوط متوازی و متقاطع که منجمان در حرکات کواکب کشند، طرح نقشه، (سحر) صور مربع یا کثیرالاضلاع و یا دایره که در آنها بانواع مختلف اسامی یا علایم محاط بخطوط مرموز سحری می نگاشتند، مربع یا مربع مستطیلی که بر کاغذ کشند و آنرا توسط خطهای عمودی و افقی موازی بخانه های شطرنجی تقسیم کنند، افزار آهنی که بدان خطوط کشند، جمع جداول. یا جدول شطرنجی. جدولی که خانه های شطرنجی داشته باشد، یا جدول ضرب. جدولی که در آن حاصل ضرب اعداد را نویسند
- جدول
- مجموعه ای از خط های افقی و عمودی به صورت خانه های شطرنج، مفرد جداول،
دیوارۀ کوتاه بتونی در کنار جوی آب، میدان، پیاده رو، خیابان و امثال آن، نهر کوچک، جوی آب،برای مثال دوات من ز برون جدول و درون دریاست / نهنگ و آب سیاهش عجب بدان ماند (خاقانی - ۸۵۷)
در هنر در تهذیب، خطوطی که برای تزیین، بین سطرهای کتاب یا چهار گوشۀ کاغذ، به صورت متوازی رسم می کنند،برای مثال جامی، سواد عشق تو آمد زبور عشق / مستغنی از تکلف تذهیب و جدول است (جامی - ۶۲)
در علم نجوم خطوطی متوازی و متقارن که برای حرکت ستارگان رسم می کردند،برای مثال لاجرم چون سطاره راست بود / نتواند که کج رود جدول (سعدی۲ - ۶۵۳)
جدول کلمات متقاطع: جدولی با شکل هندسی و ستون های عمودی و افقی که در خانه های آن باید حروف کلمات خواسته شده در شرح جدول را نوشت
- جدول ((جَ وَ))
- نهر کوچک، جوی آب، لبه جوی آب، مربعی شطرنجی که بر خانه های آن حرف یا عدد نویسند، ضرب جدولی که در آن حاصل ضرب اعداد را می نویسند، کلمات متقاطع جدولی که برای سرگرمی طررح ریزی می شود و باید خانه های آن را
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جدول کشیده، جذب شده
کشمکش
افسار چرمی، ریسمان چرمی دوال، بر آویز (حمایل)
بخشش، سود، باران 3 بخشش عطا، سود. - باران عام باران بسیار و بیحد
جمع جد، نیاکان
جمع جدول، خطوط و انهار
خصومت کردن با کسی، پیکار
اصل، بیخ درخت
نادان، بی خرد
جمع سدل سدل، پرده ها
جنگ، ستیز، برای مثال بی خیل و بی سپاه شکستی سپاه ها / بی جنگ و بی جدال گشادی حصارها (لامعی - ۶) ، پیکار، رقابت مثلاً جدال بر سر قهرمانی، کشمکش، جر و بحث، بگو مگو
روگرداندن، تخطی کردن، انحراف، خارج شدن، جمع عادل، جمع عدل
بخشش، عطا، کرم، دهش، بخشیدن چیزی به کسی، داشاد، بذل، بغیاز، احسان، عتق، داشن، اعطا، عطیّه، جود، داشات، منحت، صفد، داد و دهش، دهشت، سماحت، فغیاز، برمغاز
برگشتن، بازگشت جمع عادل، مردم عادل، عادلان
از ریشه پارسی پهلوی دوالدار دارای دوال دوال دار، ظاهرا قماش کناره دار و مطرز و سجیف دار است (باستعاره از دوال چرم) : مدول یکی اطلس با نژاد بر آمد بگل گون والاچو باد. (نظام قاری)
جمع عادل، عدل دهندگان، مردمان صالح برای شهادت در محضر قاضی یا حاکم
نادان، بی خرد
پیچازه واژگان همبر
کشیدن صورت خط کشیده کشیدن مربع یا مربع مستطیلی که دارای خانه های شطرنجی باشد، احداث جوی و نهر کردن
سمیره کش پیچازه کش آنکه بر صفحات کتاب و مانند آن جدول کشد، قلمی که با آن جدول کشند، تخته یا چوب مدوری که در جدول کشیدن استعمال شود
جوی خشک
پیچار زد
جویک سازی، سمیره بندی کشیدن جدول، احداث نهر کوچک. یا جدول بندی خیابان و کوچه. نهرسازی در خیابان و کوچه
آبرو رودبار
جدول کشیدن
جدولی با شکل هندسی و ستون های عمودی و افقی که در خانه های آن باید حروف کلمات خواسته شده در شرح جدول را نوشت