- جدف
- بریدن، راندن با پارو، بارش برف
معنی جدف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بانگ، آواز دویدن
گفتاورد
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نوعی جانور نرم تن که قدما اعتقاد داشتند اگر قطره باران در آن جا بگیرد به مروارید تبدیل می شود، نام سه ستاره به شکل مثلث
گوش ماهی
آرمان، آماج، انگیزه
پیروی کردن
زن بدکاره
سوا، تنها، منفصل، جدا کردن
بر خود بالیدن خود خواهی
سخی، بخشنده، جواد
مادر پدر، مادر مادر یافتن، درک کردن ساحل دریای مکه
سخت خصومت، درشت گردیدن، یکی از صنایع خمس در منطق
باز داشتن و بزندان کردن، حبس کردن
دیوار دیوار، جمع جدران، جمع جدار دیوارها، جمع جدار دیوارها
جمع جده، راه ها جدگاره ها (طرق)، جمع جدید، نوها راه راست، زمین راست، هامون زمین هموار درشت
گور، قبر
نو شدن، تازگی
کسی را عیب کردن
سفیه و خودسر و بیباک، فرومایه و احمق
میل کردن، ظلم کردن، ستم کردن
مال فراوان اعم از چهار پایان و زر و سیم کنج دهن
زمین پست و هموار فراخی، سعه، وسعت فراخی، سعه، وسعت
جمع جیفه، مردارها جمع جیفه مردارها
بناز زیستن
تاریکی، روشنایی از واژگان دو پهلو لاروس تنها تاریکی و شب را آورده فرو آویختن، پایین کشیدن پرده روبند تیره گشتن چشم از پیری یا آسیب دیگر سدف هاوند (شبح)، جمع سدفه، تاریکی ها
سایه ازدور همدیس سیاهی، کجی رخساره، تاریکی تکه تکه بریدن
جانور کوچکی که در آب زندگی می کند، بدنش در یک غلاف موسوم به صدف جا دارد و بر چند قسم است، معروفتر از همه صدف مروارید است
غرض، مقصود، نشانۀ تیر
جذر، شتر مادۀ چهارساله
اندرون چیزی، داخل چیزی، شکم
انحراف از عدل و حق، جور، ستم
نزاع، جنگ، ستیزه، کشمکش، جر و بحث، بگو مگو
نو شدن، نو بودن، مقابل کهنگی، نویی، تازگی
سبک، زننده و ناشایست، ویژگی کسی که رفتارهای سبک، زننده و ناشایست انجام می دهند، سبک سر