جدول جو
جدول جو

معنی جداگانه - جستجوی لغت در جدول جو

جداگانه
علی حده، تنها، به طور انفرادی، تنهایی
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
فرهنگ فارسی عمید
جداگانه
منفرد، مستقل، مجزا
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
فرهنگ لغت هوشیار
جداگانه((جُ نِ))
تنها، قطعه قطعه
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
فرهنگ فارسی معین
جداگانه
جدا، جداجدا، سوا، علی حده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جداگانه
متفرّقٌ
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به عربی
جداگانه
Separately
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جداگانه
séparément
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به فرانسوی
جداگانه
separatamente
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
جداگانه
отдельно
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به روسی
جداگانه
getrennt
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به آلمانی
جداگانه
окремо
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جداگانه
osobno
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به لهستانی
جداگانه
分开地
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به چینی
جداگانه
আলাদাভাবে
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به بنگالی
جداگانه
علیحدہ طور پر
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به اردو
جداگانه
separadamente
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
جداگانه
kando
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به سواحیلی
جداگانه
ayrı bir şekilde
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
جداگانه
따로
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به کره ای
جداگانه
別々に
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
جداگانه
separadamente
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به پرتغالی
جداگانه
अलग-अलग रूप से
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به هندی
جداگانه
secara terpisah
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
جداگانه
แยกกัน
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به تایلندی
جداگانه
afzonderlijk
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به هلندی
جداگانه
בנפרד
تصویری از جداگانه
تصویر جداگانه
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دانگانه
تصویر دانگانه
آنچه به یک دانگ یعنی یک ششم درهم بیرزد، چیزی کم و نزدیک به یک دانگ، برای مثال گرچه مرا هست به خروار فضل / نیست ز دانگانه مرا یک تسو (کمال الدین اسماعیل - ۵۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گداخانه
تصویر گداخانه
محلی که گدایان را در آنجا نگهداری کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مادگانه
تصویر مادگانه
به روش مادگان مانند زنان، زنانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دانگانه
تصویر دانگانه
متاع و کالای خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جادوانه
تصویر جادوانه
مانند جادوان (عمل کردن)، مانند جادوگر: (آن چشم جادوانه عابد فریب بین کش کاروان حسن بدنباله میرود) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بادگانه
تصویر بادگانه
دریچه مشبکی که توسط آن از درون اطاق بیرون را توان دید و بعکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادگانه
تصویر پادگانه
پشت بام
فرهنگ لغت هوشیار
همچون مادگان زنانه: تا ز درج گهر گشاید قند گویدش مادگانه لفظی چند... (هفت پیکر. ارمغان 147)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جداسرانه
تصویر جداسرانه
مستقلا
فرهنگ واژه فارسی سره