معنی جداگانه
جداگانه
((جُ نِ))
تنها، قطعه قطعه
تصویر جداگانه
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با جداگانه
جداگانه
جداگانه
منفرد، مستقل، مجزا
فرهنگ لغت هوشیار
جداگانه
جداگانه
علی حده، تنها، به طور انفرادی، تنهایی
فرهنگ فارسی عمید
جداگانه
جداگانه
Separately
دیکشنری فارسی به انگلیسی
جداگانه
جداگانه
отдельно
دیکشنری فارسی به روسی
جداگانه
جداگانه
getrennt
دیکشنری فارسی به آلمانی
جداگانه
جداگانه
окремо
دیکشنری فارسی به اوکراینی
جداگانه
جداگانه
osobno
دیکشنری فارسی به لهستانی
جداگانه
جداگانه
分开地
دیکشنری فارسی به چینی
جداگانه
جداگانه
separadamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی