جدول جو
جدول جو

معنی جداافتاده - جستجوی لغت در جدول جو

جداافتاده
تنها، دورافتاده، متروک، مهجور
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاافتاده
تصویر جاافتاده
چیزی که در جای خود قرار گرفته، کنایه از شخص باتجربه، موقر و متین، غذایی که به خوبی پخته شده، ازقلم افتاده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ اُ دَ / دِ)
افتاده. ریخته شده:
باده ای دید بدان جام درافتاده
که بن جام همی سفت چو سنباده.
منوچهری.
رجوع به درافتادن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ / دِ)
مقابل افتاده. کاری ناافتاده، امری واقع نشده. اتفاق نیفتاده. رخ نداده: افسوس و غبن است کاری ناافتاده را افزون هفتاد و هشتاد بار هزار هزار درم به ترکان و تازیکان و اصناف لشکر بگذاشتن. (تاریخ بیهقی ص 257).
- کارناافتاده، سر و کار نداشته. گذر ناکرده:
می ندانید ارچه بس آزاده اید
زآنکه اینجا کارناافتاده اید.
عطار
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاافتاده
تصویر جاافتاده
بجای خود قرار گرفته، کار کشته سرد و گرم روزگار دیده پخته مجرب: (آدم جاافتاده ایست)، مسن: (زن جاافتاده ایست)، کامل شده کاملا درست شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدا افتادن
تصویر جدا افتادن
تنها ماندن دورافتادن
فرهنگ لغت هوشیار
جاگیرشدن، بجای خود قرارگرفتن استخوان از جاب بشده، دم کشیدن پلو یا غذای دیگر نیک پخته شدن غذا، کامل شدن درست شدن: (ترشی کاملاجاافتاده)، بابتدای سن کهولت و عقل و تدبیر رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناافتاده
تصویر ناافتاده
واقع نشده اتفاق نیفتاده مقابل افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاافتاده
تصویر جاافتاده
((اُ دِ))
آدم پخته و به کمال رسیده
فرهنگ فارسی معین
باوقار، بزرگسال، پیر، سالدیده، سالمند، سنگین، کهنسال، متین، مسن، معمر، پخته، سردوگرم چشیده، کارکشته، کامل، رسیده
فرهنگ واژه مترادف متضاد