- جبیر
- خودخواه سرکش
معنی جبیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تخته بند، نواری که روی عضو استخوان شکسته می بندند
((جَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
تخته های باریک و نوارهایی که شکسته بند بدان ها محلی از بدن را که استخوانش شکسته می بندد، تخته بند، جمع جبائر
نوعی وضو یا غسل که در آن هرگاه عضوی از بدن زخمی شده و روی آن را بسته باشند و باز کردن آن هنگام وضو یا غسل زیان و صدمه داشته باشد می توان به همان حالت که هست وضو گرفت یا غسل کرد، به طوری که آب به آن نرسد، در پزشکی تخته های نازک و نوارهایی که شکسته بند روی عضوی که استخوانش شکسته باشد می بندد، آتل
شکسته بندی
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
دارای سلطه و قدرت، نام یکی از صورتهای فلکی به شکل مردی که با حمایل یا شمشیر ایستاده است و عصایی به دست راست دارد
ستمکار، ستمگر
بزرگ
پتیاره (بلا)، نام کوهی است اشویی، گل سیاه گل بد بو از بر از حفظ
سرکش، گردنکش و نام باری تعالی
ستمکار جور کننده ظالم، آنکه از راه حق براه باطل میل کند گشته از راه، گرمی دل از گرسنگی و خشم، کسی که بدون رعایت قوانین موضوعه شیعه قدرت را بدست گیرد یا کسی که از چنین شخصی قبول شغلی کند، جمع جائرون
ترسو، بددل
بچه خرس، ناکس
نان ور نیامده
ضروری، غیر ارادی
جمع جبیره
ترکش چوبی یا چرمی
سزاوار، لایق
بافنده، جوال ستبر
گرد گاه، موی بافته، شب تار
فریزیده بریده موی
افسار شتر
زیبا، بلند آواز
آگاه، دانا، با خبر، ساخته شده و مهیا گردانیده
نویسنده، کاتب، منشی، ادیب، معلم، باسواد، قلمزن
دهل و نقاره
سریانی تازی گشته ازشپر نیکو برنام رهنمودحسین علیه السلام
پیشانی، جمع جبنا، ترسو
قتلی که قصاص یا دیه ندارد
بزرگ، مفرد واژۀ کبار و کبراء، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر بر وزن «مفعولات مفعولات مستفعلن»
زمین پست و هموار که اطراف آن بلند باشد
کسی که در دبیرستان شاگردان را درس بدهد، نویسنده، منشی
دبیر فلک: کنایه از سیارۀ عطارد
دبیر آسمان: کنایه از سیارۀ عطارد، دبیر فلک
دبیر فلک: کنایه از سیارۀ عطارد
دبیر آسمان: کنایه از سیارۀ عطارد، دبیر فلک