جدول جو
جدول جو

معنی جبه - جستجوی لغت در جدول جو

جبه
جامۀ گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بر تن کنند، جوشن، درع، زره، جمع واژۀ جبب و جباب
در علم زمین شناسی دومین لایۀ تشکیل دندۀ زمین، میان پوسته و هسته، گوشته
جبۀ هزارمیخ: کنایه از آسمان و ستارگان در هنگام شب
تصویری از جبه
تصویر جبه
فرهنگ فارسی عمید
جبه
جامه گشاد و بلند که روی جامه های دیگر بتن کنند
تصویری از جبه
تصویر جبه
فرهنگ لغت هوشیار
جبه((جُ بِّ))
جامه گشاد و بلند که بر روی جامه های دیگر پوشند
تصویری از جبه
تصویر جبه
فرهنگ فارسی معین
جبه
جعبه، الونک کوچک
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جبهه
تصویر جبهه
میدان جنگ
در علوم سیاسی گروهی متشکل از حزب ها و سازمان های مختلف که برای رسیدن به اهداف معیّن با یکدیگر متحد می شوند
در هواشناسی محل برخود دو توده هوای گرم و سرد
گروه، جماعت مثلاً جبهۀ مخالف
بر، جنب، پهلو، جمع جباه
قسمت بالای ابروها تا زیر موهای پیش سر، پیشانی
در علم نجوم دهمین منزل قمر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبه دارباشی
تصویر جبه دارباشی
جبادارباشی، در دورۀ صفوی تا قاجار، صاحب منصب جباخانه، رئیس جباخانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبه هزارمیخ
تصویر جبه هزارمیخ
کنایه از آسمان و ستارگان در هنگام شب
فرهنگ فارسی عمید
(اَ بَهْ)
فراخ پیشانی. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (مؤید الفضلاء). مردی بزرگ پیشانی. (مهذب الاسماء) ، بددل شمردن. (منتهی الارب) ، پنیر ساختن: اجتبن اللبن، پنیر ساخت شیر را
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ بَ)
عظم حجبه سراستخوان سرین. (مهذب الاسماء). یکی حجبتان، جمع واژۀ حاجب، پرده داران. بوابان. دربانان. حدادان
لغت نامه دهخدا
(حَ بَ)
نام یکی از قراء یمن از بلاد سنحان. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ شَبْ بُ)
حاجبی و دربانی و حجابت. (آنندراج). پرده داری. (ناظم الاطباء). حاجبی، دربانی. بوابی. حدادی
لغت نامه دهخدا
تصویری از جابه
تصویر جابه
تهیگاه تهیگاه، آهو ماده، پاسخ، آهوی شاخدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبه
تصویر ثبه
جماعت، گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ببه
تصویر ببه
پارسی تازی گشته پیه نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبه
تصویر آبه
لیزابه و لعابی که توام با جنین از شکم مادر برآید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبه خانه
تصویر جبه خانه
زره خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبهات
تصویر جبهات
جمع جبهه پیشانیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبهه القوم
تصویر جبهه القوم
بزرگ تیره سرور مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبهه بستن
تصویر جبهه بستن
ادای احترام نسبت بامرا بطرزی مخصوص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جباه
تصویر جباه
جمع جبهه، پیشانی ها جمع جبهه پیشانیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجبه
تصویر حجبه
حاجبی و دربانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجبه
تصویر اجبه
فراخ پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبهه
تصویر جبهه
پیشانی و به معنی قسمت جلوی میدان جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبهت
تصویر جبهت
پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبها
تصویر جبها
مرد فراخ پیشانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبهه گرفتن
تصویر جبهه گرفتن
((~. گِ رِ تَ))
مخالفت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبهه
تصویر جبهه
((جَ هَ یا جمع هِ))
پیشانی، جبین، بخش جلوی محل جنگ، گروه متحدی از احزاب یا سازمان های گوناگون که در جهت اهداف سیاسی مشترکی فعالیت می کنند، جبهه آزادی بخش فلسطین، محل برخورد یا منطقه مرزی دو توده هوای متفاوت یا دارای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبهه
تصویر جبهه
پیشانی صورت فلکی شیر، و آن منزل دهم از منازل قمر است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جثه
تصویر جثه
تنه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جعبه
تصویر جعبه
بسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جذبه
تصویر جذبه
گیرایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنبه
تصویر جنبه
حرکت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جنبه
تصویر جنبه
سویه
فرهنگ واژه فارسی سره
زره پوش، سلاحدار، مسلح
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نما، پیشانی، جبین، ناصیه، میدان جنگ
فرهنگ واژه مترادف متضاد