جدول جو
جدول جو

معنی جبلی - جستجوی لغت در جدول جو

جبلی
کوهی، کوهستانی
تصویری از جبلی
تصویر جبلی
فرهنگ فارسی عمید
جبلی
طبیعی، فطری، ذاتی
تصویری از جبلی
تصویر جبلی
فرهنگ فارسی عمید
جبلی
سرشتی نهادی کوهی پژمی طبیعی ذاتی اصلی فطری
تصویری از جبلی
تصویر جبلی
فرهنگ لغت هوشیار
جبلی((جِ بِ لِّ))
ذاتی، فطری، غریزی
تصویری از جبلی
تصویر جبلی
فرهنگ فارسی معین
جبلی
اصلی، ذاتی، طبیعی، غریزی، فطری، نهادین
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبلی
تصویر شبلی
(پسرانه)
نام عارف معروف قرن سوم و چهارم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جعلی
تصویر جعلی
غیراصلی، دروغین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حبلی
تصویر حبلی
آبستن، باردار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جالی
تصویر جالی
جلادهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبری
تصویر جبری
اجباری، مربوط به علم جبر مثلاً معادلات جبری، مقابل قدری، در فلسفه کسی که معتقد به نظریۀ جبر باشد، برای مثال سنّی از تسبیح جبری بی خبر / جبری از تسبیح سنّی بی اثر (مولوی - ۳۹۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
کسی که مایل و راغب به جنگ وجدل و خصومت باشد، آنکه در هر امری به بحث وجدل و مناظره بپردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جبلت
تصویر جبلت
طبیعت، سرشت، اصل، فطرت، سیرت، قوه، نیرو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جعلی
تصویر جعلی
ساختگی ساختگی: شجره نسب جعلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
آنامیتی، نیمروز (جنوب) منسوب است به قبله، طرف جنوب
فرهنگ لغت هوشیار
خشک آمار (استسقا) از بیماری ها منسوب به طبل. یا استسقاء طبلی. نوعی استسقاء و آن بیماریی باشد که شکم بیمار بیاماسد و از هر سوی بکشد و چون بر آن زنند آوای طبل کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلبی
تصویر جلبی
جلب بدن، فاحشگی نامستوری، حقه بازی مکاری محیلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبلی
تصویر حبلی
آبستن باردار آبستن
فرهنگ لغت هوشیار
ستیزه جو، کبوتر گران پرواز کسی که راغب و مایل به جنگ و جدال و خصومت باشد جنگی، کسی که اهل جدل و بحث و مناظره باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبلت
تصویر جبلت
خلقت، سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبله
تصویر جبله
سرشت، نیکو بافت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالی
تصویر جالی
جلا دهنده، زداینده زنگ
فرهنگ لغت هوشیار
مخفف (ابوالقاسم) است و بیشتر آنرا در مقام کوچک شمردن و در خطاب به آشنا و خویشاوندی که با او تکلف و رو دربایستی نداشته باشند بکار میبرند و گاه آنرا بهر کس اطلاق کنند و مراد شخصی نیست که نام او ابوالقاسم باشد: یکی نیست از این مرتیکه بپرسد: ابلی خرت بچند است ک (ص. هدایت. زنده بگورص 44)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبری
تصویر جبری
ضروری، غیر ارادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جالی
تصویر جالی
روشن، واضح، جلا دهنده، پاک کننده
ادویه جالی: دواهایی که عفونت های جلدی را با آن پاک کنند، ضد عفونی های جلدی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حبلی
تصویر حبلی
((حُ لا))
آبستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبلت
تصویر جبلت
((ج بِ لَُ))
نهاد، سرشت، منش
فرهنگ فارسی معین
((اَ بُ))
مخفف «ابوالقاسم» است و بیشتر آن را در مقام کوچک شمردن و خطاب به آشنا و خویشاوند که با او رو دربایستی نداشته باشند به کار می برند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
پیشین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جعلی
تصویر جعلی
ساختگی، برساخته، دروغین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جدلی
تصویر جدلی
Disputatious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جبری
تصویر جبری
Algebraic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از جعلی
تصویر جعلی
Forged
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
Previous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
فرز و چابک، حیوان چموش
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از قبلی
تصویر قبلی
anterior
دیکشنری فارسی به پرتغالی