- جبریه
- سرنوشتیان
معنی جبریه - جستجوی لغت در جدول جو
- جبریه ((جَ یَ))
- مجبره، نام یکی از فرقه های اسلام که انسان را صاحب اختیار در اعمال خودش نمی داند و همه اعمال را به اراده خداوند نسبت می دهد
- جبریه
- فرقه ای اسلامی که قائل به جبر می باشد و بنده را فاعل مختار نمی داند و معتقدند تمام اعمال آدمی به ارادۀ خداوند است و بنده اختیاری از خود ندارد، مجبره، (صفت نسبی، منسوب به جبر) همراه با اجبار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دختر کوچک، کنیزک
تخته بند، نواری که روی عضو استخوان شکسته می بندند
یکی از فرشتگان مقرب، دل که بزعم صوفیان مهبط انوار الهی و محل وحی و الهام اوست
کبر، سرکشی
بیزار کردن
جاری، جمع جواری، کنیز کوچک، کنیزک، جمع جواری، کشتی
کبریه در فارسی کوربا آشی که از کور کنند
شوره سر، پر پینه، ریزه پر
((جَ رَ یا رِ))
فرهنگ فارسی معین
تخته های باریک و نوارهایی که شکسته بند بدان ها محلی از بدن را که استخوانش شکسته می بندد، تخته بند، جمع جبائر
نوعی وضو یا غسل که در آن هرگاه عضوی از بدن زخمی شده و روی آن را بسته باشند و باز کردن آن هنگام وضو یا غسل زیان و صدمه داشته باشد می توان به همان حالت که هست وضو گرفت یا غسل کرد، به طوری که آب به آن نرسد، در پزشکی تخته های نازک و نوارهایی که شکسته بند روی عضوی که استخوانش شکسته باشد می بندد، آتل
آفریدگان، آفریده، خلق
ضروری، غیر ارادی
گیاهی از تیره قرنفلیان که در مناطق معتدل آسیا و اروپا میروید جبرو اولسطیون
مربوط به برّ مثلاً قوای بریه
اجباری، مربوط به علم جبر مثلاً معادلات جبری، مقابل قدری، در فلسفه کسی که معتقد به نظریۀ جبر باشد، برای مثال سنّی از تسبیح جبری بی خبر / جبری از تسبیح سنّی بی اثر (مولوی - ۳۹۲)
صحرا، بیابان
خلق، مخلوق، مردم
Algebraic
алгебраический
algebraisch
алгебраїчний
algebraiczny
algébrico
algebrico
algebraico
algébrique