جدول جو
جدول جو

معنی جباخنه - جستجوی لغت در جدول جو

جباخنه
اسلحه خانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبانه
تصویر آبانه
(دخترانه)
منسوب به آبان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جوانه
تصویر جوانه
(دخترانه)
جوان، گل جوانه، اندام نورس فشرده و قابل رشدی در گیاه که در انتهای شاخه، کنار دمبرگ وجود دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جبائیه
تصویر جبائیه
فرقه ای از معتزله پیرو ابوعلی جبّایی، که معتقد بودند بندگان، آفرینندۀ کردار و فعل خود می باشند و در روز قیامت خداوند را نخواهند دید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جباخانه
تصویر جباخانه
در دورۀ صفوی تا قاجار، محل نگهداری و ساخت اسلحۀ جنگی، جبه خانه
فرهنگ فارسی عمید
شهری در جیان
لغت نامه دهخدا
(لُ خی یَ)
زن گوشت ناک و تمام اندام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ غَ زَ)
آوردن حق را: بازن بالحق، آورد حق را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ طَ)
کنکاش کردن. (منتهی الارب). با کسی کنکاش کردن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیزی را. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غُ رِ نَ)
نوعی درخت. (دزی ج 2 ص 199 از ابن البیطار)
لغت نامه دهخدا
(رَ بِ نَ)
جمع واژۀ ربن، لقب علمای یهود. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، ج ربّان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (ناظم الاطباء).
، از اعلام زنان. (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(طَ خِ نَ)
جمع واژۀ طرخان. (منتهی الارب) (آنندراج) : فقال یحیی بن خالد البرمکی، یا امیرالمؤمنین... و علی بن عیسی، قتل صنادید اهل خراسان و طراخنتها... (آداب الوزراء جهشیاری ص 180). رجوع به ایران باستان ج 3 ص 2557 شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
جایی معلوم برای قضای حاجت. مستراح. مبرز. مخرج. کنیف. مغتسل. متوضا. بیت الفراغ. مبال. خلا. بیت التخلیه. میضاء. مذهب. آبشتنگاه. تشتخانه. ادب خانه. جایی. صحت خانه. قدمگاه. کریاس. بیت الماء. بیت الخلاء. ضروری. کابینه. قدم جا. طهارتخانه. و گاه از آن به بیرون وسر آب تعبیر کنند: روزی شیخ ابوسعید رحمه اﷲ همی شد با صوفیان، فرا جایی رسید که چاه آبخانه پاک میکردند و نجاست بر راه بود... (کیمیای سعادت) ، در اصطلاح اهل خراسان قسمتی از کاریز باشد که از آن آب تراوش کند و آب قنات از آنجا خیزد
لغت نامه دهخدا
(طَ / طُ یَ)
زن جوان پرگوشت. (منتهی الارب) (آنندراج). زن جوان آگنده گوشت. (مهذب الاسماء) ، زن دانای ملیحه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جایی که برای قضای حاجت تخصیص دهند: مستراح جایی مبرز مبال خلا ادبخانه
فرهنگ لغت هوشیار
آشکار کردن، جدا کردن، پیدا کردن، سو دادن یاران پیدا کردن روشن کردن هویدا کردن روشن کردن هویدا کردن، پیدا شدن آشکار شدن هویدا شدن، پیدایی ظهور روشنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباذنه
تصویر مباذنه
فروتنی نمودن، اقرار کردن و شناختن و دانستن چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
مباینه و مباینت در فارسی: اویناختاری ناسازی از هم جدا شدن از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لباخیه
تصویر لباخیه
ورزیده ماهیچه دار: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراخنه
تصویر طراخنه
جمع طرخان، از ترخان ترکی بنگرید به ترخان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طباخیه
تصویر طباخیه
بانمک: نکین زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبخانه
تصویر شبخانه
خوابگاه، حرمسرا، قسمتی از مسجدهای بزرگ که دارای سقف است
فرهنگ لغت هوشیار
تاولی که بر اثر عفونت حاد عمومی بدن در کنار لب یا در مخاط دهان پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبابره
تصویر جبابره
گردنکشان طاغیان، دلاور جمع جبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبانه
تصویر ذبانه
یک مگس
فرهنگ لغت هوشیار
مونث بائن: و چاه ژرف، برگزیده کالا، پیشکشی ارمغان زن به مرد هنگام زناشویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسنه
تصویر باسنه
گاه آهن، آلات و وسائل کارگردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباینه
تصویر مباینه
((مُ یِ نَ یا نِ))
جدا شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جبابره
تصویر جبابره
((جَ ب ر یا رَ))
جمع جبار، گردنکشان، شجاعان، دلاوران، پادشاهان مستبد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آبخانه
تصویر آبخانه
مستراح، توالت
فرهنگ واژه فارسی سره
بیدادگرانه، جابرانه، ستمگرانه، ظالمانه
متضاد: دادگرانه، عادلانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر کسی درخواب بیند که آب خانه همی ساخت، دلیل کند که به جمع کردن مال دنیا، حریص گردد و راغب گردد و نخواهد که از مال خود چیزی خرج کند، و بعضی از معبران گفته اند دلیل کند که زن جادویه وی را حاصل گردد و آن زن حرام خوار و بی دیانت بود و اگر بیند که در آبخانه بول و غائط همی کرد، دلیل کند که درجمیع مال غریق بود. اگر بیند که کسی در چاه آبخانه خود افتد دلیل کند مال خویش را هزینه کند و اگر بیند که در آنجا بیفتاد یا درچاه آبخانه بیفتاد، دلیل کند که مال کسی به غضب ستاند و اگر بیند کهب یفتاد و دست و پایش شکست، دلیل کند که بلای سخت بدو رسد - محمد بن سیرین
دیدن آبخانه در خواب بر پنج وجه بود: اول: مال حرام. دوم: عیش دنیا. سوم: خزینه. چهارم: شروع در حرام. پنجم: زن خادمه و حرامخوار.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
برجستگی هایی در دامنه ی کوه که در اثر شستشوی باران به صورت
فرهنگ گویش مازندرانی
اتاق پایین، زمین پایین، پایینی
فرهنگ گویش مازندرانی