جدول جو
جدول جو

معنی جاورس - جستجوی لغت در جدول جو

جاورس
گاورس، دانه ای تلخ مزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم می روید، گال، بسل، شوشو
تصویری از جاورس
تصویر جاورس
فرهنگ فارسی عمید
جاورس
پارسی تازی گشته گاورس از گیاهان
تصویری از جاورس
تصویر جاورس
فرهنگ لغت هوشیار
جاورس
((وَ))
دانه تلخ مزه گیاهی از نوع ارزن که در کشتزار گندم روید، گاورس
تصویری از جاورس
تصویر جاورس
فرهنگ فارسی معین
جاورس
گاورس: گرس ارزن زرد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاورد
تصویر جاورد
خار، نوعی خار سفید، سپیدخار، درمنۀ سپید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گاورس
تصویر گاورس
دانه ای تلخ مزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم می روید، جاورس، گال، بسل، شوشو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورس
تصویر اورس
سروکوهی. ارس
فرهنگ فارسی عمید
(نَ لَ / لِ یِ وَ سی یَ / یِ)
بثوری باشد شبیه به گاورس و اصل آن سرخ و سر آن سفید است. (از غیاث اللغات). رجوع به نمله شود
لغت نامه دهخدا
(قَ وَ رِ)
دهی است بزرگ و باستانی و در آن قلعه ای است. ابوموسی اشعری با لشکری از طرف عمر بن الخطاب قبل از فتح اصفهان آن را گشود و ویران ساخت و مردمش را کشت. پدر ابوموسی در آنجا کشته شد و بر قبر وی اینک بنا ومناره ای است و گروهی دیگر از شهداء در اطراف آن مدفونند. (از معجم البلدان). رجوع به قهجاورستان شود
لغت نامه دهخدا
(قَ هََ)
دهی است از دهستان قهاب بخش حومه شهرستان اصفهان، سکنۀ آن 1975 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان آنجا کرباس و کش بافی است. راه ماشین رو، پست، بهداری، معدن نمک که بطور غیرمکانیزه استخراج میشود، دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ وِ)
درخت سرو کوهی. (ناظم الاطباء). بفتح اول و سکون واو و کسر رای مهمله سرو کوهی. (هفت قلزم). بفتح اول و کسر ثانی سرو کوهی. (از آنندراج) (برهان) (انجمن آرای ناصری). عرعر. (برهان) 0
لغت نامه دهخدا
(رُ)
غار. دهمست. رند. دهم. عمار. ذاقی. برگ بو. نوعی از لراسه، شامل درختانی که پیوسته سبز باشند. رجوع به لریه شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
جاورس. (فهرست مخزن الادویه). گاورس. (ناظم الاطباء). نوعی از غله که به هندی چینه گویند و آن ریزه و باریک باشد. (آنندراج). رجوع به گاورس شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ستارۀ زهره. (ناظم الاطباء). این کلمه مصحف زاووش و زاوش (ستاره مشتری) است. رجوع بهمین کلمات در برهان قاطع چ معین و لغت نامه در ذیل همین کلمات و رجوع به زاودش شود
لغت نامه دهخدا
(وِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی قزوین. در 16هزارگزی خاور مرکز بخش. سکنه 344 تن. آب از رود خانه باورس. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نام رودی است نزدیک قزوین که دهی بهمین نام را مشروب می کند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جورس
تصویر جورس
لاتینی تازی گشته آبسوار
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گندمیان و از دسته غلات که دانه هایی شبیه ارزن دارد و با ارزن از یک نوع است و در حقیقت گونه ای ارزن است که دانه هایش درشت تر است و پوستش نیز از پوست ارزن زبرتر است. دانه های این گیاه را بیشتر بکبوتران دهند گورس جاورس جاورس هندی گاورس هندی چینه: شهریست خرم و آبادان و کشت ایشان گاورس است. یا گاورس هندی. گاورس. یا گاورس سیم. ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاورد
تصویر جاورد
قسمی خار سفید رنگ ثغام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاورسیه
تصویر جاورسیه
پارسی تازی گشته گاورسی از بیماری ها تب عرق گزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاورس
تصویر گاورس
((وِ یا وَ))
دانه تلخ مزه گیاهی از نوع ارزن که در کشتزار گندم روید، جاورس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاورد
تصویر جاورد
((وَ))
قسمی خار سفید رنگ، ثغام
فرهنگ فارسی معین
زورگو، از دو واژه ی جا به معنی جان و ور به معنی گیرنده استگیرنده
فرهنگ گویش مازندرانی