- جانبه
گوشه، گونه
معنی جانبه - جستجوی لغت در جدول جو
- جانبه
مکان، جا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دوقلو، دو بچه که در یک موقع از یک شکم زاییده شوند، توأم، دوبلغانه، توأمان، هم شکم، همزاد برای مثال دولت و ملت جنابه زاد چو جوزا / مادر بخت یگانه زای صفاهان (خاقانی - ۳۵۳ حاشیه)
به صورت توامانبرای مثال قصه چه کنم که در ره عشق / با محنت و غم جنابه زادیم (سنائی۲ - ۴۵۲)
به صورت توامان
چوبی که جامه را در وقت شستن با آن می کوبند، چوب گازران، کدینه، کوبین، کدنگ
(شُ نَ)
لغت نامه دهخدا
هم پهلوی چیزی گشتن. جناب. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) ، دور شدن از چیزی. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
مجانبه و مجانبت در فارسی دوریازی، نزد یازی از واژگان دو پهلو پهلوی هم واقع شدن، از یکدیگر دور شدن دوری گزیدن
