- جانبازی
- دلیری، مردانگی
معنی جانبازی - جستجوی لغت در جدول جو
- جانبازی
- فداکاری، ازجان گذشتگی، کنایه از بندبازی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عمل جان باز فدا کردن جان خود فداکاری، دلیری مردانگی
فداکاری، دلیری، شجاعت
شراکت
کسی که با جان خود بازی می کند
شرکت (در امور مادی و معنوی) همکاری همدستی
شرکت، همکاری، همدستی
در دورۀ جمهوری اسلامی، کسی که در جنگ میان ایران و عراق، معلول شده است، کسی که جان خود را به خطر اندازد، ازجان گذشته، دلیر، بی باک، بندباز
شراکت، شریک بودن، همدستی، همکاری
عمل پاکباز عمل آن کسی که هر چه دارد در قمار و عشق یا در هواهای دیگر دهد و از ناداشت نیندیشد، عشق پاک عشقی که با هوای نفس آمیخته نباشد
جائی که لباس در آن نهند
جوال بزرگ
پشتیبانی کرانجیگری
کسی که جان خود را فدا کندکسی که جان خویش را در معرض خطر اندازد
عمل جان گداز روح گداز
سلطنت پادشاهی
حالت و کیفیت شاهباز، چیره دستی تسلط
بازی طاسباز، شعبده بازی، حیله مکر فریب
عمل گاوباز با گاو بمبارزه پرداختن
ناپاک غیرمطهر نجس: توتایک بارگی جان درنبازی جنب دانم تراونانمازی. (اسرارنامه عطار. چا. دکترگوهرین 59)
شغل نانوانان پزی، نان فروشی، دکان نان پزی ونان فروشی
وارستگی، از خود گذشتگی
نوعی کیسه بزرگ
کسی که جان خود را فدا کند
سلطنت، پادشاهی
جنگ با گاو نر که در برخی از کشورها از ورزش های رایج است، نوعی مسابقه در برخی از روستاهای ایران به صورت جنگ میان گاوهای نر
پادشاهی، سلطنت
Partisanship
приверженность
Parteilichkeit
партійність
stronniczość