جدول جو
جدول جو

معنی جامبلوک - جستجوی لغت در جدول جو

جامبلوک
کاسه ی کوچک، کاسه ی ماست خوری
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ابلوک
تصویر ابلوک
دورو، دورنگ، منافق
فرهنگ فارسی عمید
نام فیلسوفی از طریقۀ افلاطونیون جدید در قرن چهارم میلادی
نام داستان نویس یونانی متولد به شام در قرن دوم میلادی
لغت نامه دهخدا
(مَ)
طی ناشده. نارفته. پای سپرده ناشده، متروک. راهی که متروک مانده است و کسی از آن گذر نمی کند: مناهج عدل که نامسلوک مانده بود مسلوک و معین شد. (سندبادنامه ص 10)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
اسم جمع به معنی ملوک. (از اقرب الموارد). پادشاهان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مردم منافق و دورنگ و فضول. (برهان) :
بود از آن جوق قلندر ابلهی
مرد ابلوکی رغیبی بی رهی.
شاه داعی شیرازی.
رجوع به ابلک شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامسلوک
تصویر نامسلوک
نا درنور دیده ناپیموده سپرده نشده باپایطی نشده: (ومیان ماطریق مواصلت نامسلوکست، {متروک (راه و مانندآن) : (مناهج عدل که نامسلوک مانده بودمسلوک و معین شد {مقابل مسلوک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلوک
تصویر ابلوک
مردم منافق و دو رنگ و فضول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابلوک
تصویر ابلوک
((اِ))
منافق و دورنگ
فرهنگ فارسی معین
جام کوچک فلزی یا گلی، کاسه ی کوچک فلزی
فرهنگ گویش مازندرانی