جدول جو
جدول جو

معنی جارنگتن - جستجوی لغت در جدول جو

جارنگتن
بالا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جارگون
تصویر جارگون
پوست جوز بویا، قشر دوم جوز بویا که در طب قدیم کاربرد دارویی داشته، بسباسه، بزباز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاسنگین
تصویر جاسنگین
جاافتاده، متین، موقر، نجیب
فرهنگ فارسی عمید
مرکز سیاخ از ولایات مرکزی فارس است. این ولایت 12 قریه و 40000 تن سکنه دارد. (از جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان 235)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاسنگین
تصویر جاسنگین
از خانواده نجیب و متمول: (زنی جا سنگین است)، آنکه دیر از جای خود جنبد تنبل
فرهنگ لغت هوشیار
منفعل شدن از کرده یا گفته خود. پس ازآنکه طرف دلیلی آشکارا آودر مجاب شدن مغلوب گریدن، (قمار) ورق خود را که بنظر برنده نیست بعلامت عدم شرکت در بازی بزمین انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جارگون
تصویر جارگون
بسباسه
فرهنگ لغت هوشیار
فاسق گرفتن، هم بازی انتخاب کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
آویختن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداخته شده
فرهنگ گویش مازندرانی
قرار دادن
فرهنگ گویش مازندرانی
آویزان کردن، شلیک کردن، خارج ساختن آب ماست ترش با آویزان
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
بار گذاشتن دیگ غذا، به بالندگی و نهایت رشد و ثمرآوری رسیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا انداختن استخوان ضرب دیده و شکسته، پهن کردن رخت خواب
فرهنگ گویش مازندرانی
بلند کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جامه یا هدیه ی گران بها، پرافاده
فرهنگ گویش مازندرانی
انداختن
فرهنگ گویش مازندرانی