جدول جو
جدول جو

معنی جاجیکا - جستجوی لغت در جدول جو

جاجیکا
آشپزخانه، گوشه کنار، پستو، سوراخ سنبه، ظرف و ظروف، انواع ظروف
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رایکا
تصویر رایکا
(پسرانه)
محبوب، معشوق، مطلوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الیکا
تصویر الیکا
(دخترانه)
نام روستایی در مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اریکا
تصویر اریکا
(دخترانه)
نام روستایی در استان مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تاجیک
تصویر تاجیک
غیر عرب و غیر ترک، آنکه به زبان فارسی تکلم کند، مردم فارسی زبان، فرزند عرب که در عجم پرورش یافته و بزرگ شده باشد، بیشتر در مقابل ترک استعمال می شود، طایفه ای از نژاد آرین ساکن ترکستان افغان، پامیر و ترکستان روس که اغلب به زبان فارسی تکلم می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
محبوب، معشوق. در مورد پسر استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جاجیم
تصویر جاجیم
پارچۀ کلفت شبیه پلاس، نوعی فرش بدون پرز با ضخامتی نازک تر از پلاس که از نخ های رنگین پنبه ای یا پشمی بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
صورتی از تاجیک، تازیک، تازی و مراد از آن اعراب و کشور آنان است، (ایران باستان ج 3 ص 2592 و 2596)، اما این قول براساسی نیست و تاجیک ایرانی تبار فارسی زبان است، مقابل ترک
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی در مقاطعه ای بهمین نام در ولایت موکیفا از بلاد پرو موقع آن بین 18 درجه و 26 دقیقه ویک ثانیه عرض جنوبی و 70 درجه و 24 دقیقه طول غربی. واقع در 640 میلی جنوب شرقی لیما و 30 میلی جنوب تکنا. بدانجا زلزله های مهیب حادث شده و از آن جمله زلزلۀ سنه 1285 هجری قمری که ضایعات بسیار وارد آورد و 500 تن کشته شد و 12 میلیون ریال خسارت وارد آمد و پس از آن مدی عظیم در دریا پدید آمد و همه کشتی های بزرگ ایالات متحده آمریکا غرق گشت و هیچیک از ملاحان نجات نیافتند و جزایر مجاوره بزیر آب فرورفت. سکنۀ آن به 4000 تن میرسد. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در نواحی تربت حیدریه
لغت نامه دهخدا
ریکا، محبوب و مطلوب و معشوق، (ناظم الاطباء) (از برهان)، محبوب و مطلوب و معشوق است، و مردم تبرستان الف آنرا حذف کرده ریکا گویند و در نسوان استعمال نکنند و بیشتر در پسران استعمال کنند، دختران را کیجا گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) (از جهانگیری)، طبری ریکا (پسر)، گیلکی (لاهیجی) ریکا (پسر)، گیلکی (رشتی) ری (پسر)، (از حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به ریکا شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مخفف لکن ّ و عرب به تخفیف هم استعمال کرده است، امّا. ولی. لیک. ولیک. ولیکن. بیک. ولکن. پن:
چو مشک بویا لکنش نافه بوده ز غژب
چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ.
عسجدی.
هیچیک از مهمانان نیامد لکن حسین آمد. من چیزی نمی گویم، لکن شما هم شرم کنید. شمس قیس رازی آرد: لکن به اتفاق لفظ تازی است و در اصل نون لکن مشدّد است و تخفیف را ساکن در لفظ می آرند و ضرورت شعر را، و نیز نون را اسقاط میکنند و لاک میگویند چنانکه:
و لاک اسقنی ان کان ماؤک ذافضل
به معنی ولکن اسقنی... پس در لفظ لکن که تازی محض است به هیچ سبیل نشاید که یاء نویسند. (المعجم فی معاییر اشعار العجم صص 233-234)
لغت نامه دهخدا
اسم هندی کندر است، (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
باغ باجیکه، از دیه های وازکرود. (تاریخ قم ص 137)
لغت نامه دهخدا
در تداول عامه، تاریکی و ظلمت
لغت نامه دهخدا
غیر عرب و ترک را تاجیک نامند، (شرفنامۀ منیری)، تازیک وتاژیک، بر وزن و معنی تاجیک است که غیر عرب و ترک باشد، (برهان)، عرب زاده ای که در عجم کلان شود، (آنندراج) (غیاث اللغات)، فرزند عرب در عجم زاییده و برآمده را نیز گویند، (برهان)، تازیک و تاژیک، همان تاجیک مذکور و نیز اصلی است ترکان را، و قیل بچۀ عرب که در عجم بزرگ شود، (شرفنامۀ منیری)، نام ولایتی، طایفۀ غیرعربی باشد، آنکه ترک و مغول نباشد، در لغات ترکی بمعنی اهل فرس نوشته اند، (غیاث اللغات) (آنندراج)، مؤلف فرهنگ نظام آرد: نسل ایرانی و فارسی زبان، مثال: در افغانستان و توران نژادی هستند که خود را تاجیک می گویند، مبدل لفظ مذکور تازیک است و از آن بعضی از اهل لغت چنین قیاس کرده اند که معنی لفظ مذکور نسل تازی (عرب) است که در عجم بزرگ شده باشد لیکن صحیح همان است که نوشتم، و این لفظ در ایران مورد استعمال ندارد فقط در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان آنجا گفته می شود و بیشتر در مقابل ترک استعمال میشودو اصل این کلمه پهلوی تاجیک منسوب به قبیلۀ تاج است که از قبایل ایران بوده - انتهی، سعید نفیسی در معرفی مردم بخارا آرد: در زمان رودکی شهر بخارا چون دیگر شهرهای ماوراءالنهر شهری بوده است مرکب از نژاد ایرانی و شاید یکی از قدیمترین مداین باشد که نژاد ما در آن رحل اقامت افکنده بهمین جهت مردم آن شهر بجز عده ای معدود از نژادهای دیگر که بعد بواسطۀ حوادث بدان جا رفته اند از نژاد ایرانی بوده اند و پارسی زبان، مخصوصاً از زمانی که بخارا پایتخت سامانیان مرکز ادبیات فارسی شد و امرای آل سامان در رواج این زبان هیچ فرونگذاشتند، بخارا معروفترین مرکز زبان ما شد چنانکه هنوز پس از هزارواند سال زبان اکثریت مردم بخارا و زبان بازار آن، زبان پارسیست و هنوز اکثر مردم آن از نژاد ایرانند که امروزایشان را به اصطلاح محلی ’تاجیک’ می خوانند ... (احوال و اشعار رودکی ج 1 صص 67- 68)، مؤلف همان کتاب درباره مردم سمرقند آرد: در زمان حاضر جمعیت ولایت سمرقند نزدیک به نهصدوشصت هزار نفر است که بیست وهفت درصدآن از نژاد ایرانیست که امروز به اسم ’تاجیک’ خوانده میشود، (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 120)، در لاروس بزرگ آمده: تاجیکان مردمانی هستند که حداقل 2500000 نفرند که در مشرق ایران و شمال افغانستان، در ترکستان روس و همچنین در ارتفاعات 3000 متری فلات پامیر پراکنده اند و بزراعت اشتغال دارند، غالب تاجیکها از نژاد خالص ایرانیند، همه آنها چادرنشین می باشند، در ایران و افغانستان بکار زراعت اشتغال دارند، و در ترکستان بازرگان یا مالکند و در نزد تاجیکان ترکستان علیا آثاری از آتش پرستی کهن مشاهده میشود، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تاجیک در اصل نام قومی از ترکها بودو در این زمان این نام را بیک طایفۀ ایرانی الاصل و متکلم بزبان فارسی و مقیم در آسیای وسطی اطلاق کنند، اینان در بلاد به تجارت و صناعت و در قرا و دیه ها به زراعت و فلاحت اشتغال می ورزند و مردمان فعال و مستعد و نسبت به طوایف دیگر مدنی میباشند ولی به اندازۀ ترکان و اوزبکان و افغانان و تاتار و اقوام دیگر جسورو سلحشور نیستند و از این رو در نظر اینان حقیر بشمار میروند و مردان دلاور محسوب نمیشوند، و کلمه ’داجیک’ که ارامنه به عثمانیان اطلاق می کنند از همین لغت مأخود است، محمد معین در برهان قاطع ذیل کلمه تاجیک آرد: تاجیک در ’ختنی’ تاجیک ’روزگار نو ج 4 ش 3: کشور ختن بقلم بیلی’، در ترکی نیز تاجیک ’جغتایی ص 194’ ... ’فرای’ نویسد: اشتقاق کلمه تاجیک محتملاً از شکل ایرانی شدۀ ’طایی’ (قبیله ای از عرب) آمده، باآنکه فیلوت آنرا مشتق از ’تاختن’ میداند و این قول بعیداست، ترکان نام تاجیک را مانند ’تات’ به ایرانیان اطلاق می کردند، رجوع شود به ’شدر’، استاد هنینگ تاجیک را ترکی میداند مرکب از تا (= تات ’ترک’ + جیک ’پسوند ترکی’ جمعاً یعنی تبعۀترک و این کلمه را با ’تازیک’ و ’تازی’ (و طایی) لغهً مرتبط نمیداند - انتهی، در دایرهالمعارف اسلام ذیل افغانستان در عنوان ’قبایلی که از منشاء ایرانی هستند’ از تاجیک بتفصیل سخن رانده شده است، (برهان قاطعچ معین) : مسلمانان و مشرکان و جهودان و مؤمنان و ... ترکان و تاجیکان، (کتاب النقض ص 476)،
شاید که بپادشه بگویند
ترک تو بریخت خون تاجیک،
سعدی (ترجیعات)،
عرب دیده و ترک و تاجیک و روم
ز هر جنس در نفس پاکش علوم،
سعدی (بوستان)،
محمدامین گلستانه درمجمل التواریخ در شرح قتل نادرشاه آرد: آنکه از بدوحال نادرشاه تا زمانی که از سفر خوارزم برگشته عازم داغستان شد در امر سلطنت و جهانداری یگانه و از راه و رسم معدلت و عاجزنوازی فرزانه و در سلوک با قاطبۀ ایرانی نادر زمانه بود و اهالی ایران نیز از خرد وبزرگ و ترک و تاجیک فدویانه نقد جان را در راه او می باختند، (مجمل التواریخ گلستانه ص 8)، تازی، چادرنشین، صحرانشین، تازیک، دونده، مردم کمرباریک و دونده: اسب تازیک و سگ تازیک، جبان، ترسنده، از اهل قبیلۀ تاج (تاژ، یعنی طی) و من باب اطلاق جزو بکل، عرب را گویند، و یکی از معانی تاجیک در پهلوی، تازی یعنی عرب است، رجوع به سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 78 و رجوع به تاجک و تازی و تازیک و تاژیک شود
لغت نامه دهخدا
غیر عرب و ترک، اهل تاجیکستان غیر ترک (عموما) آنکه ترک و مغولی نباشد، ایرانی (خصوصا)، سکنه کنونی (تاجیکستان) شوروی، (تاجیک) با (تازی) فرق دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاجیک
تصویر لاجیک
به آرش سخن کرویز (به معنی نطق و ادراک کلیات باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاجیکی
تصویر تاجیکی
از مردم تاجیک، اهل تاجیکستان، لهجه ایست ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریکا
تصویر تاریکا
تاریکی ظلمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
پسر، پسر محبوب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاهیا
تصویر جاهیا
آشکارا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاجیم
تصویر جاجیم
پارچه کلفت شبیه پلاس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپیکا
تصویر اپیکا
فرانسوی درخت لادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاریکا
تصویر تاریکا
تاریکی، ظلمت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
پسر. پسر محبوب، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاجیم
تصویر جاجیم
نوعی فرش که از نخ های رنگین پنبه ای یا پشمی بافته می شود، جاجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاجیک
تصویر تاجیک
غیرترک و عرب، آن که به زبان فارسی تکلم کند، سکنه کنونی کشور تاجیکستان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اپیکا
تصویر اپیکا
درخت لادن
فرهنگ واژه فارسی سره
کفش دوزک
فرهنگ گویش مازندرانی
نام ارتفاعی در سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
گنجشک نر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع لفور واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
انواع ظروف و لوازم آشپزخانه
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بندپی بابل
فرهنگ گویش مازندرانی