جدول جو
جدول جو

معنی جاجینگ - جستجوی لغت در جدول جو

جاجینگ
انواع ظروف و لوازم آشپزخانه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جاجیم
تصویر جاجیم
پارچۀ کلفت شبیه پلاس، نوعی فرش بدون پرز با ضخامتی نازک تر از پلاس که از نخ های رنگین پنبه ای یا پشمی بافته می شود
فرهنگ فارسی عمید
(جَ)
دریچه ای کوچک باشد در کوشک چنانکه به یک چشم از اوبیرون نگرند، در لهجۀ شهمیرزاد، بز چهار و پنج سالۀ خصی کرده که شبانان آنرا فربه کنند وتوشۀ خود بر آن نهند و همواره در میان گله باشد
لغت نامه دهخدا
(حَجْ جا)
جمع واژۀ حجاج
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ اجّانه و انجانه و ایجانه
لغت نامه دهخدا
(زَجْ جا)
جمع واژۀ زجاج در حالت نصب یا جر. شیشه گران. بلورسازان: هذا بذاته ینسبک... او فی اتون الزجاجین. (الجماهر ص 225). رجوع به زجاج و زجاجون شود
لغت نامه دهخدا
(مَ جَ)
چرمینه را گویند و آن چیزی باشد مانندآلت تناسل که از چرم دوزند و زنان آتش شهوت بدان فرونشانند، و با جیم فارسی هم آمده است. (برهان). چرمینه و کیر کاشی. (ناظم الاطباء). مجاچنگ. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
روزنه و دریچۀ کوچک را گویند، و ظاهراًاین لغت باجهک است که مصغر باجه باشد و باجه مخفف بادجه و بادجه بمعنی بادگیر و بادگیر جائی و روزنی راگویند که باد از آن آمد و شد نماید، والله اعلم. (برهان) (آنندراج). دریچۀ خرد. (شرفنامۀ منیری). درکی خرد باشد که بیک چشم از او بتوان نگرید:
مال فراز آوری نگاه نداری
تا ببرند از در دریچه وباجنگ.
ابوعاصم (از فرهنگ اسدی چ پاول هورن ص 77).
بمعنی پنجره های قصر و عمارت است. (شعوری) :
هزار گونه گل از شاخ چهره بنمودند
چو لعبتان گل اندام نازک از باجنگ.
شمس فخری (از شعوری)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است در لهستان که در 35هزارگزی ایالت ’سیدلچه’ و در جنوب شرقی آن قرار دارد، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از جاجیم
تصویر جاجیم
پارچه کلفت شبیه پلاس
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی از چرم و غیره بشکل آلت مرد که زنان شهوی آنرا بکار میبرند: چرمینه: مال رئیسان همه بسایل وزایر وان تو به کفشگر ز بهر مچاچنگ. (بوعاصم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجین
تصویر عاجین
پیلستکین آن چه که از عاج ساخته شده عاجین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرینگ
تصویر جرینگ
صدای زنگ و طاس و امثال آن، آواز زدن شمشیر و تیغ و خنجر و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاجنگ
تصویر پاجنگ
پاچنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باجنگ
تصویر باجنگ
روزنه دریچه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاجنب
تصویر جاجنب
((جُ))
خانه، جای نشستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جاجیم
تصویر جاجیم
نوعی فرش که از نخ های رنگین پنبه ای یا پشمی بافته می شود، جاجم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاجین
تصویر عاجین
از جنس عاج
فرهنگ فارسی معین
بز بزرگ نر که یک بار پشم آن را چیده باشند، بز نر قوی و پیشاهنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای شکستن اشیا مانند: شیشه، چوب و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
زیلویی که از پشم گوسفند بافند و از صنایع دستی معروف استان
فرهنگ گویش مازندرانی
کسی که سر و روی نامرتب و پریشان دارد، موهای درهم و پریشان
فرهنگ گویش مازندرانی
یک نوبت خرمن کوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای برخورد دو فلز به هم یا برخورد آن به سنگ
فرهنگ گویش مازندرانی
ظروف
فرهنگ گویش مازندرانی
درخت میان تهی
فرهنگ گویش مازندرانی
گره گره خوردن و به تعویق افتادن امور
فرهنگ گویش مازندرانی
سرشاخه ی درهم پیچیده ی درختان
فرهنگ گویش مازندرانی
عزیز کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
کوبیدن برنج
فرهنگ گویش مازندرانی
آشپزخانه، گوشه کنار، پستو، سوراخ سنبه، ظرف و ظروف، انواع ظروف
فرهنگ گویش مازندرانی
الیکایی، پرنده ای است
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پیمانه
فرهنگ گویش مازندرانی