جدول جو
جدول جو

معنی ثویبه - جستجوی لغت در جدول جو

ثویبه(ثُ وَ بَ)
نام مولاه ابولهب که نبی صلوات اﷲ علیه و حمزه و ابوسلمه را شیر داده است. در بعض مراجع ثوبیه آمده است. رجوع به ثوبیه شود
لغت نامه دهخدا
ثویبه(ثُ وَ بَ)
تصغیر ثبه و عامه ثبیه گویند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثیبه
تصویر ثیبه
ثیب، زن بی شوهر و بیوه
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ بَ)
ابن نمر بسی. مکنی به ابومحجن قاضی مصر. از قبیلۀ بس بطنی از حمیر
ابن جمیر. صاحب لیلی اخیلیه است و او را دیوانی است
لغت نامه دهخدا
(ثُوَ)
البکائی. ابوالرشید محدث و تابعی است. در علوم اسلامی، اصطلاح تابعی به فردی اشاره دارد که پیامبر اسلام را ندیده اما از اصحاب ایشان کسب علم کرده است. بسیاری از بزرگان حدیث و تفسیر مانند قتاده، نخعی و ابن سیرین از طبقه تابعین هستند. این واژه نشان دهنده رابطه علمی و معنوی میان نسل های نخست اسلام است.
لغت نامه دهخدا
(ثَ وی یَ)
زن، جای گوسپند و شتر. آغل شتران و گوسپندان، مکان و جای، سنگ تودۀ پست که در صحرا سازند برای نشان
لغت نامه دهخدا
(ثَ وی یَ / ثُ وی یَ)
موضعی است نزدیک کوفه و در آن است قبور ابوموسی الاشعری و مغیره بن شعبه و زیاد بن ابی سفیان. و گویند زندانی است در یک فرسخی حیره که نعمان بن منذر محبوسین را آنجا زندانی میکرد. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(ثَیْ یِ بَ)
زن شوهردیده و از شوهر جدامانده خواه به طلاق و خواه به مرگ شوی. کالم. بیوه. مقابل باکره، دوشیزه
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ بَ)
مصغر دابه. (ناظم الاطباء). تصغیر دابه. جمنده. جانورک. (یادداشت مؤلف). و رجوع به دابه شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
درب ثوابه در بغداد است. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
ابوالحسین از آل ثوابه بن یونس. او در قرن چهارم میزیست و با ابن الندیم مؤلف کتاب الفهرست معاصر بود. او راست: کتاب رسائل. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
یک ثواب، یکی منج انگبین. یک نحل
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ)
گرد آمدن گاه گیاه، گروه مردم از خانه های متفرق
لغت نامه دهخدا
(تَ سْ یَ)
ثیوبت. خلاف بکارت. بیوگی
لغت نامه دهخدا
(وَ بَ)
بیست ودو یا بیست وچهار مد است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کیلی است مردم مصر را، و آن معادل سی رطل بغدادی است اگر گندم ثقیل بود، و چون خفیف باشد معادل است با سی وهفت رطل. ج، ویبات. (ادب الکاتب صولی شطرنجی)
لغت نامه دهخدا
چوز پاره رو در روی دوشیزه بیوه مونث ثیب زن شوی دیده و از شوهر جدا مانده خواه بطاق و خواه بمرگ شوی بیوه مقابل باکره دوشیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویبه
تصویر ویبه
بد آمد، بد بختی، رسوایی، تیتو از مرغابیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیبه
تصویر ثیبه
((ثَ یِّ بِ))
مؤنث ثیب، زن شوی دیده و از شوهر جدا مانده. خواه به طلاق و خواه به مرگ شوی، بیوه، مقابل باکره، دوشیزه
فرهنگ فارسی معین