جدول جو
جدول جو

معنی ثواقل - جستجوی لغت در جدول جو

ثواقل
(ثَ قِ)
جمع واژۀ ثاقل. یعنی دینار کامل
لغت نامه دهخدا
ثواقل
جمع ثاقل، دانگ ها پرپره های درست
تصویری از ثواقل
تصویر ثواقل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثواقب
تصویر ثواقب
روشن، درخشان. در معین مفرد برای موصوف جمع به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواقل
تصویر نواقل
جمع واژۀ ناقله، ناقل، مردمی که از جایی به جایی نقل مکان کنند
فرهنگ فارسی عمید
(حَ قِ)
جمع واژۀ حوقل. پیران وامانده از جماع. (مهذب الاسماء). رجوع به حوقل شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ کِ)
جمع واژۀ ثاکل و ثکلی و ثاکله و ثکول
لغت نامه دهخدا
(ثَ قِ)
جمع واژۀ ثاقب. روشنی ها. لوامع، ستاره های روشنی دهنده: مناقب او در همه جهان چون ثواقب درخشان بود. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(عَ قِ)
جمع واژۀ عاقل. (ناظم الاطباء). رجوع به عاقل شود، جمع واژۀ عاقله. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به عاقله شود
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ)
جمع واژۀ ناقله. رجوع به ناقله شود، باجی که از دهی به دهی نقل کنند، قبایل که از قومی به قومی روند. (منتهی الارب) ، هر چیزی که کسی یا چیزی را حمل میکند و از جائی به جائی می برد. (ناظم الاطباء). وسیله ای که کسی یا چیزی را از جائی به جائی برد. (فرهنگ فارسی معین). وسیلۀنقلیه، نواقلی. رجوع به نواقلی شود
لغت نامه دهخدا
(قِ)
سخت بیمار، بیماری که بیماریش سنگین شده: اصبح ثاقلاً، سخت بیمار گردید. بیماری وی سنگین شد، دینار ثاقل، دینار درست و کامل. ج، ثواقل
لغت نامه دهخدا
(قِ)
نام شهری است
لغت نامه دهخدا
جمع ثاقب، روشنی ها درخشندگی ها، روشنان جمع ثاقب. روشنی ها، ستاره های روشنی دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناقله، پاکش ها جابه جا کننده ها جمع ناقله وسیله ای که کسی یا چیزی را از جایی بجایی برد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاقل
تصویر ثاقل
سنگین، بیمار سخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثواقب
تصویر ثواقب
((ثَ قِ))
جمع ثاقب، روشنی ها، ستاره های درخشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواقل
تصویر نواقل
((نَ قِ))
جمع ناقله
فرهنگ فارسی معین