جدول جو
جدول جو

معنی ثناگو - جستجوی لغت در جدول جو

ثناگو
ستایشگر، مداح
تصویری از ثناگو
تصویر ثناگو
فرهنگ فارسی عمید
ثناگو(خَرْ، رَ کُ)
ثناگوی. مداح. دعاگو. ستایشگر. حامد. ستاینده:
من ثناگوی بزرگانم ومداح ملوک
خاصه مدحتگر آن راد عطابخش کریم.
فرخی.
نه بیهده سخنش در میان خلق افتاد
نه خیرخیر ثنا گوی او شد آن لشکر.
فرخی.
دیوان شاعران مقدم بر این گو است
دیوان شاعران ثناگوی رو بیار.
فرخی.
سوزنی پیر ثناگوی تو است
چو کند مدح تو انشاء و نشید.
سوزنی.
این ثناگوی تو که سینۀ خود
صدف لؤلؤ حکم دارد.
سوزنی.
ثنای تو ناگفته غبنی است فاحش
مبادا ثناگوی صدر تو مغبون.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
ثناگو
مداح ستایشگر، دعاگوی
تصویری از ثناگو
تصویر ثناگو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثناگر
تصویر ثناگر
ستایشگر، مداح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثناگویی
تصویر ثناگویی
ستایشگری، مداحی
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ گَ)
مدّاح. ستایشگر:
لبش پر ز خنده دلش پر ز کام
سپهرش ثناگر ستاره غلام.
فردوسی.
مردی باشم ثناگر و شاعر
بندی باشد محل و مقدارم !
مسعودسعد.
خلقی ثناگرند مرا در هجای او
بر خود زبان خلق ثناگر همی کنم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(خُ نُ کُ)
ثناگوینده بر محسن. شاکر و شکور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثناگوی
تصویر ثناگوی
نیایش گوی سناگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگر
تصویر ثناگر
ستایشگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگویی
تصویر ثناگویی
مداحی ستایشگری، دعاگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگوینده
تصویر ثناگوینده
مداح ستایشگر، دعاگو، شاکرشکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثناگویی
تصویر ثناگویی
مداحی، ستایشگری، دعاگویی
فرهنگ فارسی معین