جدول جو
جدول جو

معنی ثمربخشی - جستجوی لغت در جدول جو

ثمربخشی
المثمرة
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به عربی
ثمربخشی
Productiveness
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ثمربخشی
productivité
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ثمربخشی
productiviteit
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به هلندی
ثمربخشی
Produktivität
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به آلمانی
ثمربخشی
продуктивність
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ثمربخشی
produktywność
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به لهستانی
ثمربخشی
生产力
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به چینی
ثمربخشی
produtividade
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ثمربخشی
produttività
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ثمربخشی
productividad
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ثمربخشی
نتیجہ خیزی
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به اردو
ثمربخشی
ผลผลิต
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به تایلندی
ثمربخشی
ফলপ্রসূতা
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به بنگالی
ثمربخشی
tija
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ثمربخشی
verimlilik
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ثمربخشی
생산성
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به کره ای
ثمربخشی
продуктивность
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به روسی
ثمربخشی
פּוֹרִיוּת
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به عبری
ثمربخشی
उत्पादकता
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به هندی
ثمربخشی
produktivitas
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ثمربخشی
生産性
تصویری از ثمربخشی
تصویر ثمربخشی
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(سَ بَ)
نصیب و حصه و بهره دادن:
کار من سربازی و بی خویشی است
کار شاهنشاه من سربخشی است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ)
رئیس ادای حقوق اجزای یک اداره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
امیر نوربخشی، از شاعران قرن دهم هجری است و به روایت سام میرزا دیوان غزلی تمام کرده است. او راست:
سگت در پاسبانی شب ندارد آنچه من دارم
که سگ را تا سحر خواب است و من تا روز بیدارم.
ناصح مگو که عشاق درباختند جان ها
چندین هزار رفتند ما هم یکی از آنها.
(از تحفۀ سامی ص 38)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نورپاشی. پرتوافکنی. رجوع به نوربخش شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوربخشی
تصویر نوربخشی
نورپاشی پرتوافکنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میربخشی
تصویر میربخشی
رئیس پرداخت حقوق اجزای یک اداره یا موسسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمر بخش
تصویر ثمر بخش
سودآور، سودمند
فرهنگ واژه فارسی سره
اثربخش، عامل، کارگر، موثر
متضاد: بی اثر
فرهنگ واژه مترادف متضاد