- ثمج
- آمیختن هم آمیزی
معنی ثمج - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
موی تافته دوست همنشین یار
گرانجان
سرگین انداختن پیخال انداختن، سرگین پیخال
خشمگین دو برادران از مرغان شکاری صمغ (مطلقا)، زاج زاگ. پرنده ایست شکاری از نوع عقاب و کوچکتر از آن و به رنگ او سرخی غلبه دارد. یا زمج مائی (آبی) پرنده ایست آبی سفید رنگ بقد کبوتر و جز ماهی چیزی نخورد نورس
روان کننده
هم آوای نجم زود باریدن، زود بازداشتن
میانه، میاندوش پشت، نام یکی از شاهان یمن
آمیزنده
بها، قیمت، ارزش هشت یک گرفتن، هشتم شدن هشت یک گرفتن، هشتم شدن
پارسی تازی گشته تمک از گیاهان
گل آبکی، خاز نازک (خاز خمیر)
میوه آوردن درخت
برف
گولیدن گول شدن
گرم شدن، تشنه شدن
بویناکی بوی گرفتگی، تباهخویی، تباهدینی
گونه ای خرما در جیرفت
بد و ناخوش و زشت، بدمزه، ناشیرین
نگندن نگنده زدن بخیه زدن یا کوک زدن درشت و گشاد گشاد، در آمیختن، تند رفتن، به شتاب انگیختن
مردم پست، فرومایه و احمق
برف، قطره های منجمد شدۀ سفید، بلوری شکل و نرمی که از آسمان فرو می ریزد، فنجا
ثلج چینی (صینی): شوره، شورۀ قلم، در علم زیست شناسی تباشیر، باروت، سنگ سرمه
ثلج چینی (صینی): شوره، شورۀ قلم، در علم زیست شناسی تباشیر، باروت، سنگ سرمه
سرداب، نقب، راه زیرزمینی، زندان زیرزمینی، برای مثال در سمجی چون توانم آرمیدن / کز تنگی آن نمی توان خسبیدن (مسعودسعد - ۵۹۷) ، آغل گوسفند در کوه یا زیر زمین، سنب
جسمی بلوری حلال در آب با خاصیت قبض بسیار که در نساجی و داروسازی و رنگرزی کاربرد دارد، زاج سفید، سولفات پتاس و آلومینیم، زمه، شبّ یمانی، شبّ
دارای عادت به پیگری مصرانه و معمولاً ناپسند مثلاً گدای سمج، مصر، پیگیر، قبیح، زشت، ناپسند
جودر از گیاهان خود روی
مار، پیچ پیچان رفتن، به شتاب رفتن، شناوری
بن ران
دیگ سفالین که در آن خوراک پزند نان خمیر نا کرده
به کنج دهن خوردن، گاییدن
رطوبت اندک نم: سنگ بی نمچ و آب بی زایش همچو نادان بود بارایش. (عنصری) توضیح در لفا اق. 68 و} 74 نمج {آمده
گرسنگی، سگالش بد، مگس خر، گوسفند لاغر، گول: مرد، بی سر و پا نوعی مگس ریزه شبیه پشه که بر روی گوسفند و خر نشیند، گوسفند لاغر، میش کلانسال، مردم فرومایه و احمق. یا همج رعاع. (همج جمع همجه. پشه خرد رعاع عوام مردم) عوام مردم عوام الناس. توضیح الناس ثلثه: عالم ربانی و متعلم علی سبیل نجاه وهمج رعاع