جدول جو
جدول جو

معنی ثمثم - جستجوی لغت در جدول جو

ثمثم
(ثَ ثَ)
سگ شکاری
لغت نامه دهخدا
ثمثم
(ثَ ثَ)
عبدی. شاعری است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ)
پوشیدن سر آوند، بازماندن و بحال خود گذاشتن. ترویح قلیل، یقال: ثمثموا بنا ساعه، نیکو ناکرده شدن کار، آویختن مشک را از ستون تا شیر در آن ریزند، دو تا شدن و برگردیدن. یقال: هذا سیف ٌ لایثمثم فصله، أی لاینثنی اذا ضرب به و لایرتد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ خَ)
متوقف شدن و بازایستادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). درنگ کردن. (شرح قاموس). توقف. (از قطر المحیط) (تاج العروس ج 8 ص 319) ، سخن گفتن. تکلم. (تاج العروس ایضاً). تکلم. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نعت فاعلی از ثم ّ، شاه ثموم، گوسفند که گیاه را از بن برکند. ج، ثمم
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
آنکه چون چیزی را بگیرد بشکند
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
گیاهی است که بفارسی یز نامند. (منتهی الارب). یزبن. و آن از درختان کوهی باشد شبیه به اثل و از آن حصیر سازند. مؤلف تحفهالمؤمنین گوید: بعربی اسم نباتیست شبیه بگندم و قدش کوتاه تر و ساقش باریکتر و بی بند و غیر مجوف و خوشۀ او شبیه به ارزن و طعم او شیرین و در تنکابن زراواش نامند. در دوم گرم ودر اول خشک و ضماد تازۀ او جهت ورم چشم و منع ریختن مواد و آشامیدن او محلل ریاح و مفتح سدد و خاکستر او جهت تقویت مژگان و رویانیدن آن و تقویت باصره نافع و مضر گرده و مصحلش کتیرا و قدر شربتش تا پنج مثقال و بدلش تودری است - انتهی، برگ گیاه یز را عرب حجنهالثمام گوید. (منتهی الارب) ، هذاعلی طرف الثمام، یعنی این چیزی است که دست بدان میرسد و این مثل است در آنکه سهل المأخذ باشد
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
ابن لیث. محدث است. در تاریخ اسلام، محدث به عنوان فردی شناخته می شود که تلاش دارد تا سنت پیامبر اسلام را بدون هیچگونه تغییر یا تحریف، به نسل های بعدی منتقل کند. این افراد در جوامع علمی و دینی، از مقام والایی برخوردار بودند. مهم ترین ویژگی محدثان دقت در انتقال احادیث صحیح است، چرا که حفظ دقت در نقل، به ویژه در دوران هایی که دشمنان اسلام در حال تحریف آن بودند، امری ضروری بود.
لغت نامه دهخدا
(ثُ مُ)
جمع واژۀ ثموم
لغت نامه دهخدا
(مِ ثَم م)
نیک محض. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، کسی که پاسبانی می کند و نگهبانی می نماید آن را که محافظ ندارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که اصلاح و مرمت کند کاری را که مردم از آن عاجز باشند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که توانایی میدهد به منافع مردمان ضعیف. (ناظم الاطباء) ، آن که میدهد شتر خود را به کسی که ستوری برای سواری و حمل بار خود ندارد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنکه می روبد و جمع می کند از خوب و بد همه را. (ناظم الاطباء).
- رجل مثم مقم ّ، مردی که همه طعام جید و ردی را بخورد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مردی که می خورد همه چیز را. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ ثِم م)
مردی که پیری در وی ظاهرشده باشد. (ناظم الاطباء) (از جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مَ ثَم م)
جای بریدگی ناف اسب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ ثَ ثَ مَ)
مؤنث عثمثم. رجوع به مادۀ فوق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ثمام
تصویر ثمام
یز از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار