در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره به طوری که «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب) و سلیح (امالۀ سلاح)، در پزشکی داخل کردن داروی مایع به وسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از راه مقعد، میل دادن، برگردانیدن، مایل گردانیدن، خم دادن
در اصطلاح میل دادن فتحه به کسره به طوری که «الف» صورت «ی» پیدا کند، مثل کتیب (امالۀ کتاب)، رکیب (امالۀ رکاب) و سلیح (امالۀ سلاح)، در پزشکی داخل کردن داروی مایع به وسیلۀ آلت مخصوص در رودۀ بزرگ از راه مقعد، میل دادن، برگردانیدن، مایل گردانیدن، خم دادن
ابن اثال الحنفی. رئیس یمامه از مردم قبیلۀ بنی حنیفه. پیغمبر در سال ششم هجری سلیطبن عمرو را بدعوت با نامه نزد او فرستاد او در یکی از غزوات اسیر مسلمین شد و مدت سه روز رسول صلوات الله علیه به وی تکلیف قبول اسلام کردو وی نپذیرفت و سپس رسول اکرم او را عفو فرمود و اوپس از خلاصی بازگشت و بارغبت و میل خویش مسلمانی گرفت و آنگاه که مسیلمه در یمامه خروج کرد و مردم یمامه به وی گرویدند او از متابعت مسیلمه سرباز زد و گروهی از بنی حنیفه را از پیروی مسیلمه منع کرد و با جیشی که از جانب پیغمبر صلوات الله علیه به تنکیل مسیلمه مأمور گردید دستیاری کرد تا آنکه مسیلمه بهزیمت شد لیکن مردم بنی قیس به کین مسیلمه وی را شهید کردند
ابن اُثال الحنفی. رئیس یمامه از مردم قبیلۀ بنی حنیفه. پیغمبر در سال ششم هجری سلیطبن عمرو را بدعوت با نامه نزد او فرستاد او در یکی از غزوات اسیر مسلمین شد و مدت سه روز رسول صلوات الله علیه به وی تکلیف قبول اسلام کردو وی نپذیرفت و سپس رسول اکرم او را عفو فرمود و اوپس از خلاصی بازگشت و بارغبت و میل خویش مسلمانی گرفت و آنگاه که مسیلمه در یمامه خروج کرد و مردم یمامه به وی گرویدند او از متابعت مسیلمه سرباز زد و گروهی از بنی حنیفه را از پیروی مسیلمه منع کرد و با جیشی که از جانب پیغمبر صلوات الله علیه به تنکیل مسیلمه مأمور گردید دستیاری کرد تا آنکه مسیلمه بهزیمت شد لیکن مردم بنی قیس به کین مسیلمه وی را شهید کردند
مؤنث حمال است. (اقرب الموارد) : و امرأته حماله الحطب. (قرآن 4/111). - حمالهالحطب، (مأخوذ از قرآن) لقب زن ابولهب یعنی ام جمیل است. رجوع به این کلمه در ردیف خود شود
مؤنث حمال است. (اقرب الموارد) : و امرأته حماله الحطب. (قرآن 4/111). - حمالهالحطب، (مأخوذ از قرآن) لقب زن ابولهب یعنی ام جمیل است. رجوع به این کلمه در ردیف خود شود
برگردانیدن. خم دادن. (منتهی الارب). میل دادن و برگردانیدن. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به امالهشود. مال دادن. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی است و از ’مول’ می آید.
برگردانیدن. خم دادن. (منتهی الارب). میل دادن و برگردانیدن. (غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به امالهشود. مال دادن. (از اقرب الموارد). به این معنی واوی است و از ’مول’ می آید.
کج کژ مقابل راست: (باز قوی شد بباغ دختر نرگس دست شده سست و پای گشته کماله)، (ناصر خسرو) توصیح فرهنگ نویسان کج و کژ مزبور را بمعنی ابریشم گرفته کماله را ابریشم فرومایه معنی کرده اند خ
کج کژ مقابل راست: (باز قوی شد بباغ دختر نرگس دست شده سست و پای گشته کماله)، (ناصر خسرو) توصیح فرهنگ نویسان کج و کژ مزبور را بمعنی ابریشم گرفته کماله را ابریشم فرومایه معنی کرده اند خ
مماله در فارسی گراییده، خمیده، مونث ممال: (... بخلاف لفظ کتاب و حساب و عتاب و امثال آن که هر چند در استعمال پارسی این کلمات البته مماله در لفظ آرند) (المعجم. مد. چا. 234: 1)
مماله در فارسی گراییده، خمیده، مونث ممال: (... بخلاف لفظ کتاب و حساب و عتاب و امثال آن که هر چند در استعمال پارسی این کلمات البته مماله در لفظ آرند) (المعجم. مد. چا. 234: 1)