- ثلاثیه
- مونث ثلاثی: کلمه ثلاثیه (کلمه سه حرفی)
معنی ثلاثیه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سی 30 سی
سه گانه
سه واتی سه نسکی سه تایی، سه حرفی (کلمه) اسب دست فرس کتف. سه حرفی
سه تا سه مرد سه، سه مرد. یا ثلاثه سرد. ذی قعده و ذی حجه و محرم (سرد بمعنی زره است وچون این سه ماه متصلاند تشبیه به زره شده اند) یا ثلاثه غساله. سه پیاله شراب که بوقت صبح نوشند و آن را شوینده فضول تن و زایل کننده هم و غم دانند ستا. یا ثلاثه متناسبه. عددی راگویند که نسبت اولش بدومش مانند نسبت دومش بسومش باشد و آنرا متناسبه فرد نیز گویند
سه تایی، در علوم ادبی ویژگی کلمۀ سه حرفی، دارای سه حرف
سه گانه
ثلاثۀ غسّاله: سه جام شراب که صبح می نوشیدند و آن را شویندۀ فضول بدن و زائل کنندۀ غم ها می دانستند، ستا، سه تا،برای مثال ساقی حدیث سرو و گل و لاله می رود / واین بحث با ثلاثۀ غساله می رود (حافظ - ۴۵۲)
ثلاثۀ غسّاله: سه جام شراب که صبح می نوشیدند و آن را شویندۀ فضول بدن و زائل کنندۀ غم ها می دانستند، ستا، سه تا،
واحد اثاث رخت خانه قماش خانه، مبل، کالا متاع. تصرفی است در لغت (اثاثیه) و آن فصیح نیست
مونث زلالی، مایعیاست مانند آب بدون رنگ و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی موجود است این مایع نتیجه ترشح عروق واقع در عنبیه و عدسی میباشد که پس از تشکیل شدن وارد مجرای شکم میگردد و عاقبت باورده عضلانی منتهی میشود. عنبیه فضای خارجی مایع زلالیه را به دو قسمت تقسیم میکند که به اطاق قدامی و خلفی موسوم است مایع زلالیه رطوبت بیضیه
پارسی تازی گشته زولبیا شیرینیی است که آمیختن ماست کیسه انداخته (آب گرفته) با نشاسته و ریختن این مواد در روغن کنجد داغ بوسیله قیفی مخصوص و پختن در روغن مذکور و سپس انداختن آن در شیره شکر درست کنند
قسمی از قضیه حملیه باشد
هشت، درهمهاییی در قدیم که وزن ده عدد آن هشت فلک بوده است. یا آبا ثمانیه. هشت فلک (افلاک سبعه سیاره و فلک البروج)، یاجنات ثمانیه. هشت بهشت هشت خلد. یارذایل ثمانیه. دو طرف افراط و تفریط فضایل اربعه
سی 30 سی
بهرام شید (سه شنبه)، سه شنبه بازار سه شنبه (روز)،جمع ثلاثاوات
نام پیروان منصور حلاج پی زوای پارسی که خلش خدا را در تن او باور داشتند
صلاحیت درفارسی: سزاواری شایستگی شایش شاهندگی فر ساختگی نیکو کار بودن
ظاهر شدن، هویدا شدن، آشکار شدن، مقابل سر، آشکارگی، آشکارا، آشکار
مایعی زلال و شفاف که در فضای بین قرنیه و عدسی چشم قرار دارد
پاز نامه برنام (لقب عنوان)
آشکارایی آشکارگی، سر شناس: مرد ظاهر شدن هویدا گشتن، آشکارگی مقابل سر، آشکار ظاهر، معروف مشهور. یا در علانیه. در آشکار آشکارا مقابل در سر. ظاهر و هویدا شدن و انتشار یافتن
کودکی
چیره شدن
شادگان نام جایی است
فرانسوی شستی زبانزد خنیا شستی ارگ یا پیانو
مونث ملاحی: (عنقود ملاحیه)
شیر نمایی شیرک شدن دلیر نمایی