جدول جو
جدول جو

معنی ثقوبه - جستجوی لغت در جدول جو

ثقوبه
(تَ سَلْ لُ)
افروخته شدن آتش. روشن شدن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقبه
تصویر ثقبه
سوراخ کوچک، منفذ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
نافذرای گردیدن
فرهنگ فارسی عمید
(تَ سَلْ لُ)
ثقابت. ثقب، روشن شدن ستاره، افروخته شدن، دمیدن بوی، نافذ رای گردیدن، بسیارشیر شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ سْ یَ)
ثیوبت. خلاف بکارت. بیوگی
لغت نامه دهخدا
(عُ بَ)
عقوبت. عذاب و سزای گناه. (آنندراج). پاداش بدی و شکنجه. (دهار). جزاء، و گویند عقوبه محنتی است که در دنیا به سبب گناه به انسان میرسد و گاهی آن را خاص تعزیر می دانند، و نیز عقوبات بر احکام شرعی متعلق به امور دنیا، به اعتبار مدنیت اطلاق شود. ج، عقوبات. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوبت شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
ابن نمر بسی. مکنی به ابومحجن قاضی مصر. از قبیلۀ بس بطنی از حمیر
ابن جمیر. صاحب لیلی اخیلیه است و او را دیوانی است
لغت نامه دهخدا
(ثَ قَ بَ)
کوهی است بین حراء و مکه و در زیر آن مزارع است. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(ثُ بَ)
سوراخ کوچک. سولاخ. (زمخشری) :
دو دیده همچون ثقبه گشاده ام شب و روز
ولیک بی خبر از آفتاب و از مهتاب.
مسعود.
ج، ثقب. و ثقب، ثقبۀ اعور. (طب) ، ثقبۀ اعور زبان. (طب) ، ثقبۀ بیضی. (طب) ، ثقبۀ جنینیه دهلیز قلب. (طب) ، ثقبه ای که کشف آن به بتال منسوب است و دو دهلیز قلب جنین را بیکدیگر مربوط میکند و هنگام تولد مسدود میشود، ثقبۀ منخرقه (طب) ، ثقبۀ سهمی و حلمه، ثقبۀ عصب باصره، ثقبۀ عنبیه، سوراخی در وسط طبقۀ عنبیه بسیاهی چشم، مانند سوراخی که در عنب یعنی انگوراست گاه جدا کردن آن از چوب خوشه، و آن سوراخ را که ثقبۀ عنبیّه عبارت از آن است به فارسی مردمک و به هندی تل گویند بکسر تای فوقانی و آن منفذ نور بصر است. (غیاث اللغه) ، ثقبۀ عظم قمحدوه (طب) ، ثقبۀ مدوره (طب) ، ثقبۀ مسدوده یا ثقبۀ تحت زهار (طب) ، ثقبۀ واقع در قسمت زیرین عظم خاصره که زهار آن را در قسمت قدامی محدود میکند، ثقبۀ مقدم زائدۀ خارجی قمحدوه (طب) ، ثقبۀ مؤخر زایدۀ خارجی قمحدوه (طب)
لغت نامه دهخدا
(ثُقْ وَ)
کاسۀ سفالین. سکره. سکوره. ج، ثقوات. رجوع به ثفوه شود
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
جمع واژۀ ثقب
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
آتش افروزینه. آتش گیره. هیمۀ خرد که به آن آتش برافروزند. ج، ثقب
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقوبه
تصویر عقوبه
پاد افراس (سزای کار بد) باد افره کیفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
درخشیدن ستاره و بمعنی آتشگیره هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقبه
تصویر ثقبه
سوراخ کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقابه
تصویر ثقابه
افروخته شدن، روشن شدن ستاره، دمیدن بوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقبه
تصویر ثقبه
((ثُ بِ))
سوراخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
((ثُ))
شعله ور شدن آتش، روشن شدن ستاره، نافذ رای گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
((ثَ))
هیمه خشک و کوچک که با آن آتش افروزند، آتشگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
جمع ثقب، سوراخ ها
فرهنگ فارسی معین
رخنه، سوراخ، منفذ
فرهنگ واژه مترادف متضاد