جدول جو
جدول جو

معنی ثقلت - جستجوی لغت در جدول جو

ثقلت
سنگینی، گرانی
تصویری از ثقلت
تصویر ثقلت
فرهنگ فارسی عمید
ثقلت
(ثِ لَ)
گرانی. سنگینی
لغت نامه دهخدا
ثقلت
رخت، کالا، پینکی پیش درآمد خواب، سنگینی خوراک، سنگینی گرانی سنگینی. گرانی، گرانی طعام، پینکی نعاس
فرهنگ لغت هوشیار
ثقلت
((ثَ قَ لَ))
گرانی، گرانی طعام
تصویری از ثقلت
تصویر ثقلت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقت
تصویر ثقت
اعتماد، اطمینان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
سنگین شدن، سنگینی، در پزشکی یبوست، در موسیقی بم بودن صدا
ثقل سامعه: سنگینی گوش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
بار و بنه و حشم مسافر، مال، متاع، هر چیز نفیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
سنگین شدن، گران شدن، گرانی، سنگینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقلا
تصویر ثقلا
ثقیل ها، گرانها، سنگین ها، جمع واژۀ ثقیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقات
تصویر ثقات
ثقه ها، اعتمادها، اعتقادها، جمع واژۀ ثقه،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلت
تصویر قلت
کم شدن، کم بودن، کمی
فرهنگ فارسی عمید
(ثِ)
محلی است در شعر زهیر. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(ثَ قَ لَ / ثِ قَ لَ / ثَ قِ لَ/ ثِ لَ / ثَ لَ)
رخت و متاع. ج، أثقال
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
ثقالت. گرانی. سنگینی. (مقابل خفّت) : خلقی را به ثقل وطأت و فضل قوت در زیر پای پست میکرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 287) ، رخت و باروبنۀ مسافر. بار سنگین. چیز گران: یعقوب ثقل و بنۀ او بر گرفت و بسیستان باز آمد. (تاریخ سیستان). پنج روز ببود با شکار و نشاط وشراب تا بنه ها و ثقل و پیلان از بژغورک بگذشتند. (تاریخ بیهقی ص 286). بر آن جانب لشکرگاه کرده و خیمه زده و ثقل و مردمی که نابکار است با بنه ها رها کرده. (تاریخ بیهقی ص 465) و آنچه ثقل نشابور بود از جامه و فرش شادیاخ و سلاح و چیزهای دیگر که ممکن نشد بقلعۀ میکالی فرستادن سوری مثال داد تا همه در خزانه نهادند. (تاریخ بیهقی 552). صواب نیست در پیش مصاف این پادشاه ایستادن. رسم خویش نگاه داریم و ما را به بنه و ثقل دل مشغول نه. (تاریخ بیهقی 590). همه راه پرزره وجوشن و سپر و ثقل بر میگذشتیم که بیفکنده بودند. (تاریخ بیهقی ص 640). و رحل و ثقلی که از سیف الدوله بازماند و چند مربط فیل و بعضی از حشم هند در دست ابوعلی بماند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 117). و به ابوعلی بن حموله کس فرستاد و از او قلعه خواست که بدان مستظهر شود و رحل وثقل و عیال و اموال خویش آنجایگاه فرستد. (ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی ص 226). بسبب رحل و ثقل بسیار از خزاین و اسلحه که از نواحی هراه حاصل کرده بود... فروماند. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی ص 264). رحل و ثقل خویش فراهم پیچید و ببخارا رفت. (ترجمه تاریخ یمینی نسخۀ خطی مؤلف ص 190) ، کالای خانه، بم، مقابل زیر (در موسیقی). (خلاصهالافکار شهاب صیرفی) ، سختی، سده. امتلاء. تخمه، گناه، گنج زمین. دفینۀ زمین، مرده های مدفون در زمین. (منتهی الارب) ، وزن. ج، أثقال.
- ثقل اجسام، وزن اجسام.
- ثقل سامعه، گرانگوشی. گرانی گوش.
- ثقل سرد، شکم دردی که از بسیار خوردن میوه خصوصاً میوه های نارس پدید آید. هیضه. و باء پائیزی.
- ثقل کردن، در تداول عوام، سخت شدن فضول در معده و اجابت نکردن آن با درد شکم. سنگین شدن معده و درد کردن آن از بسیارخواری.
- قوه ثقل، قوه جاذبۀ زمین.
- مرکز ثقل، نقطه ای است که کلیّۀ قوای جاذبه وارده از زمین در آنجاتمرکز می یابد. خاصیت مرکز ثقل یک جسم این است که هر گاه نقطۀ مزبور را بمحلی تکیه دهیم اثرقوای جاذبۀ وارده بر کلیۀ ذرات جسم خنثی شده بالنتیجه جسم ساکن میگردد.
، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون آرد: ثقل ضدّالخفه و یسمیهما ای الثقل و الخفه المتکلمون اعتماداً و یسمتهما الحکماء میلاً طبعیاًعلی ما فی شرح الطوالع. قال شارح حکمهالعین و فی الحواشی القطبیه الثقل قوّه طبیعیه یتحّرک بها الجسم الی حیت ینطبق به مرکز ثقله علی مرکز العالم لولم یعقه عائق. و قد یقال علی الطبیعه المقتضیه له و علی المدافعه الحاصله بالاشتراک. و کذا الخقه - انتهی. فالخفّه قوه طبیعیّه یتحّرک بهاالجسم الی المحیط لولم یعقه عائق. و قد یقال علی الطبیعه المقتضیه له و علی المدافعه الحاصله فمن فسرّ المیل بنفس المدافعه التی هی من الکیفیّات الملموسه فسرّهما بنفس المدافعه. و من لم یفسّره بها بل بمبداء المدافعه فسّرهما بمبداءالمدافعه. قال القأئلون بان ّالمیل هوالمبداء المدافعه الحرکه لها مراتب متفاوته بالشده و الضعف و نسبهالمحرک الذی هوالطبیعه الی تلک المراتب علی السویه فیمتنع ان یصدر عن ذلک المحرک شیئی من تلک المراتب الا بتوسط امر ذی مراتب متفاوته فی الشده والضعف لیتعین بکل واحده من هذه المراتب صدور مرتبه معینه من الحرکه. و ذلک الامر هوالمیل. و اجاب عنه الامام الرازی بان الطبیعه قوه ساریه فی الجسم منقسمه بانقسامه. فکلماکان الجسم اکبر کانت طبیعته اقوی و کلما کان اصغر کانت طبیعته اضعف فلم یلزم ان یکون للمدافعه مبداء مغایر للطبیعه حتی یسمّی بالمیل والاعتماد و اما تسمیهالطبیعه بالمیل و الاعتماد فبعید جدا فلا وجود للمیل. هکذا فی شرح التجرید و شرح المواقف. و یفهم من هذا بعدتعمق النظران القائلین بان المیل مبداء المدافعه بعضهم علی ان المیل هوالطبیعه علی ما یدل علیه کلام الامام و الحواشی القطبیه و بعضهم علی انه امر آخر بواسطه تقتضی بها الطبیعه الحرکه المتفاوته و المدافعه. ففهم من هذا ان ماذکر فی الحواشی القطبیه من المعانی الثلاثه للثقل و الخفه مبنی علی اختلاف المذاهب فلوترک قوله بالاشتراک لکان اولی. اذلیس لهما بالحقیقه الامعنی واحد لکنه مختلف فیه. (التقسیم: کل من الثقل و الخفهاما مطلقان او اضافیان فالثقل المطلق کیفیه تقتضی حرکه الجسم الی حیث ینطبق مرکز ثقله علی مرکز العالم کالارض. والثقل الاضافی کیفیه تقتضی حرکه الجسم الی جانب المرکز فی اکثرالمسافهالممتده بین المرکز و المحیط. لکنه لا یبلغ المرکز کالماء. و الخفه المطلقه کیفیه تقتضی حرکه الجسم الی حیث ینطبق سطحه علی سطح مقعرفلک القمر کالنار. والخفه الاضافیه کیفیه تقتضی حرکته الی جانب المحیط فی اکثرالمسافه الممتده بین المرکز و المحیط لکنه لایبلغ المحیط کالهواء. قیل هذا یقتضی ان الارض لوفرض اخراجها عن مکانها لایصل الماء الی مرکز العالم و فیه بعد. وفی حواشی شرح التذکره ان الماء ایضا طالب للمرکز علی الاطلاق بحیث لو لم تکن الارض لسال الماء الی مرکز العالم الا ان الارض قد سبقت الماء بالوصول الی المرکز لان ّ ذلک الطلب فیها اقوی فغلبت علی الماء فصارت مانعه لوصول الماء الی المرکز و کذا الکلام فی الهواء و النار من ان ّ احدهما طالب له علی الاطلاق و الاخر طالب له لا علی الاطلاق او ان ّ کلیهما طالب له علی الاطلاق الا ان ذلک الطلب فی احدهما اقوی. کذا ذکر عبدالعلی البیرجندی فی حاشیه الچغمینی و یؤید هذا زیاده قید لو لم یعقه عائق فی تعریف الثقل المنقول من الحواشی القطبیه. ثم انه لایخفی ان هذا التقسیم انما هو للثقل و الخفه بالتفسیر الاول و الثانی من التفاسیر الثلاثه المذکوره و یمکن ایضاً اعتباره فیهما بالقیاس الی التفسیر الاخیر کما لایخفی
لغت نامه دهخدا
(ثِ قَ)
گرانی. ضد خفت، سبکی، گران شدن. (غیاث اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لُ)
ثقل. گران شدن. سنگین گشتن. گرانی. سنگینی. مقابل خفت
لغت نامه دهخدا
(ثِ)
جمع واژۀ ثقه. بمعنی معتمد و شخص طرف اطمینان: و دارا را خود ثقات وی کشتند. (تاریخ بیهقی ص 90). ثقاه امیر رضی اﷲ عنه گفتند روی ندارد فرستادن. (تاریخ بیهقی ص 204). و پوشیده مثال داد تا حاجب نوبتی برنشست و ب خانه بوسهل رفت با مشرفان و ثقات خواجه. (تاریخ بیهقی). یحیی نسختی فرستاد با رسولی از ثقاه خویش. (تاریخ بیهقی 423). از ثقات وی شنیدم چون ابراهیم قاینی. (تاریخ بیهقی 604). شاه ملک چون عدت و آلت بر آنجمله دید بترسید و ثقاه خویش را گفت... (تاریخ بیهقی ص 698).
از مرگ تو بشعر خبر چون کنم که نیست
دشمن ترین خلق جهان جز ثقات تو.
مسعود.
از این اندیشه مستشعر شد و بی آرام گشت و قرب هفتصد سوار از خواص و ثقات خویش بگزید و از میان غز بیرون آمد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 187). از ثقات حضرت او باز می گفتند که بیست هزار دینار بر مراعات مؤلفان و مصنفان آن کتاب انفاق افتاده بود. (ترجمه تاریخ یمینی). سلطان جمعی ثقاث از معتمدان حضرت بحفظ آن قلعه بازداشت. (ترجمه تاریخ یمینی). از ثقات حضرت سلطان جمعی از جهت نقل آن در یتیمه برفتند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، استواریها. رجوع به ثقه شود. علم الثقات و الضعفاء من رواه الحدیث. و هو من أجل نوع و افخمه من انواع علم الاسماء و الرجال فانه المرقات الی معرفه صحهالحدیث و سقمه و الی الاحتیاط فی امورالدین و تمییز مواقع الغلط و الخطاء فی بدء الأصل الاعظم الذی علیه مبنی الأسلام و اساس الشریعه و للحفاظ فیه تصانیف کثیرهمنها ما افرد فی الثقات ککتاب الثقات للأمام الحافظ ابی حاتم محمد بن حبان البستی المتوفی سنه 354 هجری قمریاربع و خمسین و ثلثمائه و کتاب الثقات ممن لم یقع فی الکتب السته للشیخ زین الدین قاسم بن قطلوبغا الحنفی المتوفی سنه 879 هجری قمری تسع و سبعین و ثمانمائه و هو کبیر فی اربع مجلدات و کتاب الثقات الخلیل بن شاهین و کتاب الثقات للعجلی و منهاما افرد فی الضعفاء ککتاب الضعفاء للبخاری و کتاب الضعفاء للنسائی و الضعفاء لمحمد بن عمرو العقیلی المتوفی سنه 322 هجری قمری اثنین و عشرین و ثلثمائه و منها ما جمع بینهما کتاریخ البخاری و تاریخ ابن ابی خیثمه. قال ابن الصلاح و ما اغزر فوائده و کتاب الجرح و التعدیل لأبن ابی حاتم. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(ثَ لَ / ثَ قَ لَ)
گرانی، نعاس. پینکی، گرانی طعام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ قِلْ لَ)
مأخوذ از تازی، بمقدار کم و اندک و بندرت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جمع ثقه، استوانان جمع ثقه معتمدان اشخاص مورد اطمینان. یا علم ثنات و ضعفااز رواه حدیث. مهمترین شعبه علم رجال است و بدان معرفت صحت و سقم حدیث حاصل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقله
تصویر ثقله
رخت، کالا، پینکی پیش درآمد خواب، سنگینی خوراک، سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقلا
تصویر ثقلا
جمع ثقیل، گرانجانان، گرانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
گران شدن، سنگینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلت
تصویر قلت
کمی، نقصان، کم بودن
فرهنگ لغت هوشیار
استوار داشتن، درست شدن اعتماد کردن استوار داشتن، درست شدن، اطمینان خاطرجمعی استواری، کسی که مردم بگفتار و عمل او اعتماد کنند، جمع ثقات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گران شدن، آبستنی زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقالت
تصویر ثقالت
((ثَ لَ))
سنگین شدن، گران شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
((ثِ قَ))
سنگین شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
((ثُ))
تفاله هر چیزی، درد شراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
((ثَ))
گران شدن، آزمودن وزن چیزی در دست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
((ثِ))
گران شدن، ظاهر شدن آبستنی زن، سنگینی، گرانی، رخت و بار و بنه مسافر، کالای خانه، گناه، اثم، گنج زمین، دفینه زمین، سامعه سنگینی گوش، معده سوء هاضمه، قوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقت
تصویر ثقت
((ثِ قَ))
اعتماد کردن، به کسی اعتماد داشتن، کسی که مردم به او اعتماد کنند، اطمینان، استواری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلت
تصویر قلت
((قِ لَّ))
کمی، اندکی، ندرت، نادری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقات
تصویر ثقات
((ثَ))
جمع ثقه، معتمدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقل
تصویر ثقل
گرانی
فرهنگ واژه فارسی سره