جدول جو
جدول جو

معنی ثقلان - جستجوی لغت در جدول جو

ثقلان
(ثَ قَ)
تثنیۀ ثقل. ثقلین، آدمی و پری. آدمیان و پریان. انس و جن:
شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو
شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است.
منوچهری.
، سید ثقلان، رسول اکرم صلوات اﷲ علیه:
زانکه تو هم نام سید ثقلانی
مادح هم نام سیدالثقلانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
ثقلان
آدمی و پری (اسم تثنیه ثقل) آدمی و پری آدمیان و پریان انس و جن ثقلین. یا سید ثقلان. رسول اکرم صلی الله علیه و آله. آدمی و پری
فرهنگ لغت هوشیار
ثقلان
((ثَ قَ))
انسان و جن
تصویری از ثقلان
تصویر ثقلان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قلان
تصویر قلان
مالیات، خراج، برای مثال سلطان روم و روس به منّت دهد خراج / چیپال هند و سند به گردن کشد قلان (سعدی۲ - ۶۶۱)، در دورۀ ایلخانان، خراجی که از مردم گرفته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقلا
تصویر ثقلا
ثقیل ها، گرانها، سنگین ها، جمع واژۀ ثقیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقلین
تصویر ثقلین
جن وانس، آدمی و پری
فرهنگ فارسی عمید
حمارالوحش است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
از اعلام مردان عرب است
لغت نامه دهخدا
(نُ)
انتقال و از جائی به جائی شدن:
کسی کاین نزل و منزل دید ممکن نیست تحویلش
کسی کاین نقل و مجلس یافت حاجت نیست نقلانش.
خاقانی.
بوقبیس از شرم کعبه رفته در زلزال خوف
کعبه را از روی ضجرت رای نقلان آمده.
خاقانی.
، کنایه از درگذشتن و مردن و به جهان دیگر نقل کردن:
نبود او را حسرت نقلان و موت
لیک باشد حسرت تقصیر و فوت.
مولوی.
جان های انبیا بینند باغ
زین قفس در وقت نقلان و فراغ.
مولوی.
- نقلان کردن، نقل کردن. از جائی به جائی شدن:
چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست
صورت مرگ است نقلان کردنی است.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(نُلِ بَ)
دهی است از دهستان تیرچائی بخش ترکمان شهرستان میانه، در 18هزارگزی مشرق ترکمان، در منطقه ای کوهستانی و معتدل هوا واقع است و 305 تن سکنه دارد. محصولش غلات دیمی و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نام دهی جزء دهستان یافت بخش هوراند شهرستان اهر واقع در 13هزارگزی خاوری هوراند و 34500گزی شوسۀ اهر به کلیبر. کوهستانی، گرمسیر مالاریائی و دارای 69 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود خانه قره سو. محصول آنجا غلات، برنج، پنبه، حبوبات و سردرختی. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی فرش و گلیم بافی و راه آن مالرو است و محل سکنای ایل حسین گلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
حاجب مروان بن محمد بوده است، (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 190)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
کوهی است عظیم بنی نمیر را در ناحیۀ شریف. (تاج العروس). کوهی است در عالیه. (میدانی). و گویند در بلاد بنی نمیر است. (مراصد الاطلاع). شعرا و نویسندگان بدان تمثل کنند. مثل ثهلان، یعنی باوقار. بارزانت و حلیم و نیز گران چنانکه گویند: اثقل من ثهلان. و بلند و مرتفع:
براند خسرو مشرق بسوی بیلارام
بدان حصاری کز برج او خجل ثهلان.
عنصری.
عمان و محیط و نیل و جیحون
جودی و حری و قاف و ثهلان.
خاقانی.
شراری جهد ز آهن نعل اسبش
که حرّ اقش اروند و ثهلان نماید.
خاقانی.
پیش آن بادپرستان بشکوه
کوه ثهلان شوم انشأاﷲ.
خاقانی.
چون خور بر اسب قلۀ سنجدبش آمدن
از نعل قله، قلۀ ثهلان شکستنش.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 530).
حلمش بسوی قلۀ ثهلان نظر نمود
نشمرد جز غبار و کلوخی محقرش.
محمد دقایقی مروزی
لغت نامه دهخدا
(ثُ)
دهی است از توابع یمن به جند. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(ثُ قَ)
جمع واژۀ ثقیل. گرانان. گران جانان
لغت نامه دهخدا
(ثَ قَ لَ)
تثنیۀ ثقل. ثقلان، مردمان و پریان. جن و انس. اگر ثقلین جمع شوند بی ارادۀ خدای تعالی موئی را نتوانند از سر کم کرد، دو گروه. (غیاث اللغه) ، دوچیز نفیس خطیر: انی تارک فیکم الثقلین. (حدیث).
- امام ثقلین، امیرالمؤمنین علی علیه السلام و دیگر ائمۀ اثنی عشر را نیز گویند.
- سیدالثقلین، رسول اکرم صلوات اﷲ علیه
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
نعت مذکر از ثکل. مرد فرزندمرده یا دوست گم کرده
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقلان
تصویر نقلان
انتقال و از جائی بجائی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقلین
تصویر ثقلین
جن و انس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقلا
تصویر ثقلا
جمع ثقیل، گرانجانان، گرانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثهلان
تصویر ثهلان
نام کوهی است، نام مردی است
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی رمه باژ باژی که ازگله ورمه می ستانده اند درزمان ایلخانان، بیگاری مالیات گله (ایلخانان) : چنان است که قضات و دانشمندان و علویان قلان و قوپچور ندهند جمع (بسیاق عربی) : قلانات، بیگاری: ... و مئونت ایشان بر پدران بود و بهر وقت ایشان را قلان باید کشید. یا عمله قلان. کارگر بیمزد عمله بیگار
فرهنگ لغت هوشیار