جدول جو
جدول جو

معنی ثقلاء - جستجوی لغت در جدول جو

ثقلاء
(ثُ قَ)
جمع واژۀ ثقیل. گرانان. گران جانان
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقلا
تصویر ثقلا
ثقیل ها، گرانها، سنگین ها، جمع واژۀ ثقیل
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
مؤنث أعقل. (از اقرب الموارد). ناقه عقلاء، شتر مادۀ برتافته پای. (منتهی الارب). ج، عقل. (اقرب الموارد). و رجوع به أعقل شود، زنی که ’انقلاب رحم’ و ’عقل’ دارد. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به انقلاب رحم و عقل شود
لغت نامه دهخدا
(قَ)
غفاین. دروقینون (در تذکره آمده است: دروفیقون) ، و آن نباتی است شبیه درخت زیتون دارای شاخه هایی که طول هر یک کمتر از یک ذراع است و برگهائی مانند برگ زیتون و درازتر و نازکتر و شکوفۀ سفیدو دانه های سفید به اندازۀ دانۀ کرسنۀ کوچک، و این سرد و خواب آور است. (مفردات ابن بیطار: دروقینون)
لغت نامه دهخدا
(قَلْ لا)
قلیه پز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، تابۀ قلیه ساز. (منتهی الارب). سازندۀ تابۀ قلیه پزی. (ناظم الاطباء). سازندۀ مقلات. تاوه گر. (ملخص اللغات حسن خطیب). تابه گر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نُ قَ)
جمع واژۀ ناقل. رجوع به ناقل شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
غوک چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دو چوب که کودکان با آنها بازی کنند. مقلی (م لا) . (از اقرب الموارد). الک دولک. قله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ قَ)
جمع واژۀ عاقل. عقلا. خردمندان. هوشمندان. رجوع به عقلا و عاقل شود: هر که به محل رفیع رسید اگر چه چون گل کوته زندگانی بود عقلاء آن را عمری دراز شمرند. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اَ قِلْ لا)
جمع واژۀ قلیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قلیل شود، رسن از برگ خرما که سر خنور را بدان بندند، رشته ای مانند تار از روی که بر حلقۀ بینی شتر و بر حلقۀ گوشواره پیچند، گردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، معرب کلید و بمعنی آن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربند و کلید. (آنندراج). ج، اقلاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اقالید. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
تأنیث أثول. گوسفند دیوانه
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
تأنیث اثعل، زن دندان زائد یا دندان کج و راست. ج، ثعل. لثۀ ثعلاء، لثه ای که دندانهایش بریکدیگر برآمده باشد
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
مؤنث اثجل، زنی که شکمش کلان و فراخ باشد یا زن برآمده تهی گاه، توشه دان فراخ. ج، ثجل
لغت نامه دهخدا
(ثَ قَ)
تثنیۀ ثقل. ثقلین، آدمی و پری. آدمیان و پریان. انس و جن:
شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو
شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است.
منوچهری.
، سید ثقلان، رسول اکرم صلوات اﷲ علیه:
زانکه تو هم نام سید ثقلانی
مادح هم نام سیدالثقلانم.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
حقلا. نام قریه و ضیعه ای است به نواحی حلب، نام بطنی از جمهر. (الانساب)
لغت نامه دهخدا
(رَ سَ)
دشمن داشتن. سخت ناپسندیدن سپس گذاشتن. (منتهی الارب) : قلا فلاناً... قلأاً، ابغضه و کرهه غایه الکراهه فترکه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
آدمی و پری (اسم تثنیه ثقل) آدمی و پری آدمیان و پریان انس و جن ثقلین. یا سید ثقلان. رسول اکرم صلی الله علیه و آله. آدمی و پری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقلا
تصویر ثقلا
جمع ثقیل، گرانجانان، گرانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقلان
تصویر ثقلان
((ثَ قَ))
انسان و جن
فرهنگ فارسی معین