مؤنث أعقل. (از اقرب الموارد). ناقه عقلاء، شتر مادۀ برتافته پای. (منتهی الارب). ج، عقل. (اقرب الموارد). و رجوع به أعقل شود، زنی که ’انقلاب رحم’ و ’عقل’ دارد. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به انقلاب رحم و عقل شود
مؤنث أعقل. (از اقرب الموارد). ناقه عقلاء، شتر مادۀ برتافته پای. (منتهی الارب). ج، عُقل. (اقرب الموارد). و رجوع به أعقل شود، زنی که ’انقلاب رحم’ و ’عقل’ دارد. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی). رجوع به انقلاب رحم و عقل شود
غفاین. دروقینون (در تذکره آمده است: دروفیقون) ، و آن نباتی است شبیه درخت زیتون دارای شاخه هایی که طول هر یک کمتر از یک ذراع است و برگهائی مانند برگ زیتون و درازتر و نازکتر و شکوفۀ سفیدو دانه های سفید به اندازۀ دانۀ کرسنۀ کوچک، و این سرد و خواب آور است. (مفردات ابن بیطار: دروقینون)
غفاین. دروقینون (در تذکره آمده است: دروفیقون) ، و آن نباتی است شبیه درخت زیتون دارای شاخه هایی که طول هر یک کمتر از یک ذراع است و برگهائی مانند برگ زیتون و درازتر و نازکتر و شکوفۀ سفیدو دانه های سفید به اندازۀ دانۀ کرسنۀ کوچک، و این سرد و خواب آور است. (مفردات ابن بیطار: دروقینون)
غوک چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دو چوب که کودکان با آنها بازی کنند. مقلی (م لا) . (از اقرب الموارد). الک دولک. قله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
غوک چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دو چوب که کودکان با آنها بازی کنند. مقلی (م َ لا) . (از اقرب الموارد). الک دولک. قَله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
جمع واژۀ عاقل. عقلا. خردمندان. هوشمندان. رجوع به عقلا و عاقل شود: هر که به محل رفیع رسید اگر چه چون گل کوته زندگانی بود عقلاء آن را عمری دراز شمرند. (کلیله و دمنه)
جَمعِ واژۀ عاقِل. عقلا. خردمندان. هوشمندان. رجوع به عقلا و عاقل شود: هر که به محل رفیع رسید اگر چه چون گل کوته زندگانی بود عقلاء آن را عمری دراز شمرند. (کلیله و دمنه)
جمع واژۀ قلیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قلیل شود، رسن از برگ خرما که سر خنور را بدان بندند، رشته ای مانند تار از روی که بر حلقۀ بینی شتر و بر حلقۀ گوشواره پیچند، گردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، معرب کلید و بمعنی آن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربند و کلید. (آنندراج). ج، اقلاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اقالید. (آنندراج)
جَمعِ واژۀ قلیل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قلیل شود، رسن از برگ خرما که سر خنور را بدان بندند، رشته ای مانند تار از روی که بر حلقۀ بینی شتر و بر حلقۀ گوشواره پیچند، گردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، معرب کلید و بمعنی آن. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دربند و کلید. (آنندراج). ج، اقلاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج، اقالید. (آنندراج)
تثنیۀ ثقل. ثقلین، آدمی و پری. آدمیان و پریان. انس و جن: شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است. منوچهری. ، سید ثقلان، رسول اکرم صلوات اﷲ علیه: زانکه تو هم نام سید ثقلانی مادح هم نام سیدالثقلانم. سوزنی
تثنیۀ ثَقَل. ثقلین، آدمی و پری. آدمیان و پریان. انس و جن: شمس الوزراء احمد عبدالصمد آن کو شمس الوزراء نیست که شمس ثقلان است. منوچهری. ، سید ثقلان، رسول اکرم صلوات اﷲ علیه: زانکه تو هم نام سید ثقلانی مادح هم نام سیدالثقلانم. سوزنی