جدول جو
جدول جو

معنی ثطه - جستجوی لغت در جدول جو

ثطه
(ثَطْ طَ)
مؤنث ثط: امراءه ثطّه الحاجبین، زن که مو در ابروی او کم باشد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خطه
تصویر خطه
هر نوع سرزمین مانند ناحیه، شهر و کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثقه
تصویر ثقه
مفرد واژۀ ثقات، کسی که طرف اعتماد باشد و مردم به گفتار و کردارش اعتماد کنند، اعتماد، اطمینان، اعتقاد
فرهنگ فارسی عمید
(ثُلْ لَ)
گروه مردم. جماعت بسیار، درم بسیار، چیزی چون مناره در بیابان که بسایۀ آن پناهند. ج، ثلل. ثلل
لغت نامه دهخدا
(ثَجْ جَ)
مرغزاری که در آن استخرها و آبگیرها باشد. ج، ثجات
لغت نامه دهخدا
(ثُ بَ)
جماعت. گروه. گروه مردم، گروه دلاوران، میانۀ حوض که در آن آب گرد آید. ج، ثبات، ثبون
لغت نامه دهخدا
(ثَ بَ)
میانۀ حوض که آب در آن گرد آید، جماعت و گروه دلاوران. ج، ثبات و ثبون
لغت نامه دهخدا
(ثَ بِ طَ)
تأنیث ثبط
لغت نامه دهخدا
(ثِلْ لَ)
رمۀ بزرگ از گوسفند و بز درآمیخته، یا خاص است به رمۀ میش. ج، ثلل ، ثلال، رخنه، پشم گوسفند، کساء جیدالثله، پشم گوسپند آمیخته بموی و پشم شتر، مناره مانندی در صحرا که زیر سایۀ آن آرام گیرند، نوبت آب شتران بعد دو روز، درم بسیار، گل چاه برآورده شده. ج، ثلل. ثلل. ثلال
لغت نامه دهخدا
(ثِلْ لَ)
نیستی. هلاک. ج، ثلل
لغت نامه دهخدا
(تَ سَنْ نُ)
مرمت و نیکو کردن
لغت نامه دهخدا
(چِطْ طِ)
حساب یومیۀ درهم و شوریده. مأخوذ از هندی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثُعِ طَ)
بیضۀ گنده. تخم مرغ تباه شده
لغت نامه دهخدا
(ثَ طَ)
آسایش در طعام و شراب و خواب، ارزانی. گشایش. فراخی خصب. سعه. رخاء
لغت نامه دهخدا
(تَ)
آشکار کردن، ظاهر شدن، زکام گرفتن کسی را. مزکوم گردیدن. ثطع (مجهولاً) ، مزکوم شد، حدث کردن
لغت نامه دهخدا
(ثَ طِ طَ / ثِ طَ طَ)
جمع واژۀ ثطّ
لغت نامه دهخدا
(ثَ طَ)
ریش تنک. ریش سبک
لغت نامه دهخدا
(ثُجْ جَ)
از نواحی یمن است در هشت فرسخی جند و هشت فرسخی سحول. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(ثِمْ مَ)
مرد پیر
لغت نامه دهخدا
(ثُمْ مَ)
یک مشت گیاه، گیاه یز
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ کَ دَ)
آنجا. ثم ّ
لغت نامه دهخدا
ابن لفافه العکی. ابوعبدالله. تابعی است. در علوم اسلامی، اصطلاح تابعی به فردی اشاره دارد که پیامبر اسلام را ندیده اما از اصحاب ایشان کسب علم کرده است. بسیاری از بزرگان حدیث و تفسیر مانند قتاده، نخعی و ابن سیرین از طبقه تابعین هستند. این واژه نشان دهنده رابطه علمی و معنوی میان نسل های نخست اسلام است.
لغت نامه دهخدا
(ثُنْ نَ)
زهار، میان ناف و زهار، اندرون شکم مردم، مویهای دراز که بر تندی پاشنۀ اسب باشد، وسط مردم و غیر آن، ثنهالبطن، زیر ناف تا فرج از درون شکم، موضعی در رحم که جنین در آن جای دارد. ج، ثنن
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لی)
محل اعتماد بودن. معتمد بودن، اعتمادداشتن، استوار داشتن. باور داشت، متکی شدن به. اتکاء، تکیه کردن به. وثوق
لغت نامه دهخدا
(بَطْ طَ)
ابوعبدالله بن بطه عکبری مصنف ابانه است. (منتهی الارب). عبیدالله بن محمد بن محمد بن حمدان بن بطه العکبری حنبلی مصنف الابانه. وی از گروهی حدیث شنیده و ابوالقاسم بن البسری و دیگران از وی حدیث شنیدند و بسال 387 هجری قمری درگذشت. (از تاج العروس). و رجوع به ابوعبدالله بن بطه و ابن بطه شود
لغت نامه دهخدا
(بَطْ طَ)
یک مرغابی. (ناظم الاطباء). یکی بط یستوی فیه المذکر و المؤنث و لیست الهاء للتأنیث و انما هی لواحد من جنس. (منتهی الارب). یکی بط خواه نر و خواه ماده. ج، بطاط. معرب بت مذکر و مؤنث در وی یکسان است مانند حمامه و دجاجه تادر آن علامت تأنیث نیست بلکه برای وحدت است و عرب اوز گویند و بط بدون تا مستعمل فارسیان است. (آنندراج). و رجوع به بط و المعرب جوالیقی ص 64 شود، منزل ریش سفید. (ناظم الاطباء). و رجوع به بطریکیه شود
لغت نامه دهخدا
(بِطْ طَ)
موضعی است به حبشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ثطّ. ثطاطت ثطوطت. کوسه شدن، گران شکم گردیدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطه
تصویر بطه
پارسی تازی شده بتک: آوندی به ریخت بت، خم روغن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطه
تصویر خطه
زمینی که جهت بنا کردن عمارت گرداگرد آن خط کشیده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقه
تصویر ثقه
مرد معتمد و امین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثبه
تصویر ثبه
جماعت، گروه مردم
فرهنگ لغت هوشیار
فرو ریزنده، روان شونده سران آبخیز سبزه زاری که در آن آبگیرها باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطه
تصویر خطه
((خِ طِّ))
پاره ای زمین، شهر بزرگ، ناحیه، کشور، جمع خطط
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقه
تصویر ثقه
((ثِ قِ))
اعتماد کردن، کسی که مورد اعتماد باشد
فرهنگ فارسی معین