جدول جو
جدول جو

معنی ثراب - جستجوی لغت در جدول جو

ثراب(ثِ)
جمع واژۀ ثربه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تراب
تصویر تراب
(پسرانه)
خاک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حراب
تصویر حراب
جنگ کردن، جنگ، کارزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
با کسی شمشیر زدن، نبرد کردن، با هم زد و خورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراب
تصویر سراب
تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه ای از هوای رقیق شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می شود، برای مثال دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ - ۴۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قراب
تصویر قراب
غلاف شمشیر یا خنجر، نیام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جراب
تصویر جراب
کیسه ای که از چرم درست کنند، انبان،
خورجین، ظرفی یا جایی که توشه را در آن بگذارند، کیسه، خورجین، توشه دان، کنف، توشدان، حرزدان، راویه، برای مثال با جوال و گوهر و صندوق زر بیرون شود / هرکه او آید به قزوین با عصا و با جراب (امیرمعزی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثیاب
تصویر ثیاب
ثوب ها، جامه ها، لباسها، جمع واژۀ ثوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تراب
تصویر تراب
چکه، ترشح، تراوش آب یا مایع دیگر از ظرفی، برای مثال اگر تراب ز دست تو یابدی باران / به جای سبزه زبرجد برون دمد ز تراب (امیرمعزی - ۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خراب
تصویر خراب
کنایه از نادرست، تباه، ویران، مخروبه مثلاً ساختمان خراب، فاقد حالت عادی مثلاً روحیۀ خراب، از کار افتاده مثلاً دستگاه خراب، گندیده، فاسد مثلاً میوۀ خراب، آشفته مثلاً موی خراب، کنایه از بی رونق مثلاً بازار خراب، کنایه از بیمار، بدحال مثلاً حال خراب، کنایه از بدمست مثلاً مست و خراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شراب
تصویر شراب
هر مایعی که آشامیده شود، آشامیدنی، نوشیدنی، نوشابه، آب انگور یا میوۀ دیگر که تخمیر شده باشد، می، باده
شراب پخته: شراب رسیده، شراب چکیده، شراب کهنه
شراب پشت دار: شرابی که در آن داروهای مقوی ریخته باشند
شراب سه پخت: شرابی که به واسطۀ جوشش، دو سوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، شراب ثلثان شده، سیکی
شراب طهور: شراب پاک که در بهشت نصیب بهشتیان خواهد شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
بسیار زننده،، سخت زننده،، کسی که سکه ضرب می کند، زرگر
فرهنگ فارسی عمید
(خوا / خا رَ / رِ)
ثرب. تثریب. سرزنش کردن. نکوهیدن بر گناه.
لغت نامه دهخدا
تصویری از شراب
تصویر شراب
آشامیدنی، نوشیدنی آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
نبرد و ستیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظراب
تصویر ظراب
جمع ظرب، پشته ها کوه های خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراب
تصویر عراب
اسپ نژاده از ریشه پارسی ارابه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
زاغ کراکر، تیزی، اندازه و مرز، تگرگ یخچه برف، پس سر، آغاز هر چیز، لبه، گونه ای کشتی کشتی نیش کلاغی راغ، جمع غربان غرابین، کلاغ. یا غراب زمین. شب تاریک. یاغرای سیاه (سیه)، شب، نوعی از کشتی مادی قدیم که به شکل غراب ساخته می شده، جسم کلی از جهت بودن او در غایت بعد از عالم قدس، از خود راضی مغرور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب
تصویر خراب
ویران شدن، ویرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تراب
تصویر تراب
خاک، زمین نرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثراب
تصویر اثراب
نکوهش وسرزنش کردن کسی را بر گناهی که کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراب
تصویر حراب
جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جراب
تصویر جراب
توشه دان کشتی بی بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثروب
تصویر ثروب
جمع ثرب، چادر پیه ها چربی های اندرونه چربی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقاب
تصویر ثقاب
آتش افروزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثلاب
تصویر ثلاب
جمع ثلب، آک ها وارونه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثواب
تصویر ثواب
مزد، پاداش، جزاء کار خوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثیاب
تصویر ثیاب
جامه ها
فرهنگ لغت هوشیار
مالدار شدن، توانگری، توانگر شدن، بی نیاز شدن، افزودن (مال و مردم و مانند آن)، بسیار مال گردانیدن، بسیاری مال توانگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آراب
تصویر آراب
عضو بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراب
تصویر ذراب
زهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دراب
تصویر دراب
جمع درب، پارسی تازی گشته درها دروازه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قراب
تصویر قراب
غلاف شمشیر یا خنجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراب
تصویر خراب
ویران، نابسامان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شراب
تصویر شراب
می
فرهنگ واژه فارسی سره