جدول جو
جدول جو

معنی ثدیه - جستجوی لغت در جدول جو

ثدیه
(ثُ دَیْ یَ)
چیزی که درآن سواران و تیراندازان پی و پر و مانند آن نهند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدیه
تصویر هدیه
(دخترانه)
هدیه، ارمغان، تحفه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از کدیه
تصویر کدیه
گدایی، برای مثال بدین دقیقه که گفتم گمان کدیه مبر / به بنده، گر چه گدایی شریعت شعر است (انوری - ۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدیه
تصویر هدیه
تحفه، ارمغان، پیشکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
مالی که در قبال آزاد شدن کسی پرداخت می شود، سربها، مالی که برای دفع بلا به فقرا می دهند، در فقه مقدار معینی طعام که فرد بابت روزه هایی که در ماه رمضان خورده به فقرا می دهد، در علم حقوق مالی که زن در طلاق خلع به شوهرش می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
تغذیه. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به تغذیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تثدیه
تصویر تثدیه
تغذیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدیه
تصویر جدیه
خون روان، زنگ روی
فرهنگ لغت هوشیار
سر بها کریان برخین یشت آنچه از مال برای رهایی خود یا دیگری دهند بدل یا عوضی است که مکلف بدان از مکروهی که بوی متوجه است رهایی یابد سربها، جمع فدی فدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قدیه
تصویر قدیه
روش، رسم، عادت
فرهنگ لغت هوشیار
کدیه در فارسی پارسی تازی گشته گدیه گدایی نیست حاجت مرا به افسانه کدیه خوش نیست گنج در خانه (نزاری) سختی روز گار، گدایی: (بدین لطیفه که گفتم گمان کدیه مبر ببنده گر چه گدایی شریعت شعر است) (انوری سروری)
فرهنگ لغت هوشیار
گدایی: نیست حاجت مرا بافسانه گدیه خوش نیست گنج در خانه. (نزاری) توضیح این کلمه با کدیه عربی که بهمین معنی است مشتبه نشود
فرهنگ لغت هوشیار
ودیه در فارسی همسر مرد زن روجه زن: معبر گفت که در همین حلال تو نهال جمال بشکفد و شجره ودیه تو بثمره ولادت مثمر گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدیه
تصویر هدیه
تحفه، ارمغان، آنچه بکسی فرستند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هدیه
تصویر هدیه
((هَ یِّ))
تحفه، ارمغان، پیشکش، جمع هدایا، پولی که در عروسی مهمانان به عروس یا داماد می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ودیه
تصویر ودیه
((وُ دِّ یَُ))
کنایه از زوجه، زن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گدیه
تصویر گدیه
((گَ یِّ))
گدایی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
((فِ یِ))
آن چه که نثار می شود، مالی یا چیزی را برای رهایی خود یا دیگری دادن، سربها، آن چه اسیران برای رهایی خود دهند، فدیت، فدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کدیه
تصویر کدیه
((کُ یِ))
سختی روزگار، گدایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هدیه
تصویر هدیه
پیشکش، ارمغان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
Redemption
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هدیه
تصویر هدیه
Present
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
rédemption
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
구속
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
penebusan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
मुक्ति
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
verlossing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redenzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
odkupienie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
викуплення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
Erlösung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
искупление
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
redenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از فدیه
تصویر فدیه
גְּאוּלָה
دیکشنری فارسی به عبری