جدول جو
جدول جو

معنی ثدی - جستجوی لغت در جدول جو

ثدی
پستان، عضوی از بدن جانوران ماده که روی سینه رشد می کند و غدد شیری در آن قرار دارد
تصویری از ثدی
تصویر ثدی
فرهنگ فارسی عمید
ثدی
(تَ)
بزرگ پستان شدن، تر کردن، تر گردیدن
لغت نامه دهخدا
ثدی
(ثَدْیْ / ثِدْیْ / ثَ دا)
پستان مرد و زن، پستان زنان یا عام است حیوانات را. ضرع و ابن حاج گوید که پستان مردم را ثدوه گویند و پستان بهائم را ضرع. (غیاث اللغه). ج، اثد، ثدی ّ، ثدی ّ.
- امثال:
تجوع الحرّه ولاتأکل ثدییها. ای لاتأکل اجره الرضاع. و عرب مزد دایگانی را عار میشمردند و مثل در نظائر مورد بکار است
لغت نامه دهخدا
ثدی
(ثُ دَیْ یَ)
بلفظ تصغیر. محلی است در نجد. و جمیل آن را در شعر خود آورده است و منزل او در شام بود و یاقوت گوید گمان میکنم ثدی هم در شام است. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
ثدی
(ثِ دی ی)
جمع واژۀ ثدی
لغت نامه دهخدا
ثدی
پستان زن
تصویری از ثدی
تصویر ثدی
فرهنگ لغت هوشیار
ثدی
((ثَ یاثِ یا ثَ دا))
پستان
تصویری از ثدی
تصویر ثدی
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هدی
تصویر هدی
(دخترانه)
هدایت کردن، هدایت، راهنمایی، راه درست و مسیر درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جدی
تصویر جدی
مقابل شوخی، ویژگی سخن مبتنی بر راستی و حقیقت که در آن شوخی و هزل وجود نداشته باشد، ویژگی کسی که در رفتار خود خشک و بدون ملایمت است، کوشا، کوشنده، پشت کاردار، متین، باوقار،
کنایه از حقیقی، کنایه از اصرار کننده، کنایه از شدید مثلاً حملۀ جدی، از روی حقیقت، با اصرار، مصرانه مثلاً پیگیری جدی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدی
تصویر هدی
گوسفند قربانی که به مکه بفرستند، شتر یا گوسفندی که حجاج در مکه قربانی کنند، قربانی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حدی
تصویر حدی
گوشه ای در دستگاه های سه گاه و چهارگاه، حدا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدی
تصویر جدی
ستارۀ قطبی، در علم نجوم یکی از ستارگان بنات النعش صغری یا دب اصغر که نزدیک به قطب شمال است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدی
تصویر جدی
دهمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد
دهمین برج از برج های دوازده گانه برابر با دی
بزغاله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ندی
تصویر ندی
نم، شبنم
باران
گیاه تازه
خاک نمناک
بخشش و دهش
بخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدی
تصویر فدی
فدا، چیزی که از آن در راه کسی یا برای رسیدن به هدفی صرف نظر می کنند، سربها، فدیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثری
تصویر ثری
خاک نمناک، خاک نم دار، خاک، زمین
از ثری تا ثریا: از زمین تا آسمان
فرهنگ فارسی عمید
(ثَدْ)
زن بزرگ پستان. و رجل أثدی نیامده است
لغت نامه دهخدا
(ثُ دَیْ یَ)
چیزی که درآن سواران و تیراندازان پی و پر و مانند آن نهند
لغت نامه دهخدا
آوازی که در کوه و گنبد و امثال آن پیچد و باز همان آواز شنیده شود. توضیح آوازی است که از انعکاس صوت به وجود آید بدین نحو که چون امواج صوتی با سطح انعکاس تلاقی کنند منعکس گردند و آوازی نظیر آواز اول احداث نمایند. شرط لازم برای این که صدا از آواز اصلی تمیز داده شود این است که فاصله شخص تا سطح انعکاس لااقل 17 متر باشد، آواز انسان و آوازهایی که از آلات موسیفی حادث شود: صدای جعفر صدای تار، بانگ جانوران: صدای گربه صدای سگ، پخش اخبار و افکار به وسیله رادیو: رادیوی صدای آمریکا. یا صدا و ندا. بانگ و فریاد داد و فریاد. یا صدای لرزان. آوازی که هنگام خروج از گلو لرزان بیرون آید به سبب حزن ترس و جز آن آواز مرتعش. یا یک دست صدا ندارد (بی صداست) توفیق از آن جمعیت است. نسا (جسد آدمی سد در)، مغز، پژواک (باز گشت آوا)، کوچ نر چغد نر، در افسانه های تازی پرنده ای پنداری است که از سر کشته بیرون می آید و تا زمانی که کشنده گرفتار و به کیفرنرسد بانگ می زند: اسقونی مرا سیراب کنید تشنه مرد صدی... ... . در صد مثلا گویند صدی سه از فلان جنس یعنی سه در صد سه بخش از صد بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدی
تصویر عدی
طلاق غیر عدی که زن عده نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده ناسازی پتیاری همستاری خشمگین شدن کینه به دل گرفتن خشمگین، پر چون آوند ضدیت مخالفت مغایرت: ضوء و ظلمت ضد اند چون ضدی وجود و عدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدی
تصویر غدی
جمع غده، گند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوی
تصویر ثوی
هم آوای غنی مهمانسرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدی
تصویر سدی
تار جامه، نم آغاز شب 3 نیکویی، انگلبین، غوره سبز خرما نمناک زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حدی
تصویر حدی
هرگز، هیچوقت، ابداً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جدی
تصویر جدی
سخی، بخشنده، جواد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثری
تصویر ثری
خاک نم دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثای
تصویر ثای
تباهی زخم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثدغ
تصویر ثدغ
سر شکستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثدق
تصویر ثدق
نیک باریدن، روان شدن آب راه افتادن، شکافتن شکم گوسپند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثدن
تصویر ثدن
بویناکی بو گرفتن گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ردی
تصویر ردی
بالاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدی
تصویر بدی
شر، سوء سیئه، ضدنیکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثدیاء
تصویر ثدیاء
کلان پستان
فرهنگ لغت هوشیار
تاوان سر بها دادن پولی یا چیزی برای نجات خویشتن یا دیگری، آنچه که اسیران برای نجات خود دهند سربها. قربانی شده فدا گشته
فرهنگ لغت هوشیار