- ثبت
- پایستگی، نگارش
معنی ثبت - جستجوی لغت در جدول جو
- ثبت
- استواری، پایداری، حجت، دلیل، برهان، بنیه
- ثبت
- یادداشت کردن، نوشتن، نوشته، نوشته شده، برقرار و پابرجا کردن، قرار دادن
ثبت احوال: سازمانی که وظیفۀ صدور شناسنامه و کارت ملی را بر عهده دارد
ثبت اسناد: اداره ای که معاملات و نقل و انتقال های ملکی مردم را در دفترها و پرونده های خود ثبت می کند و سند مالکیت می دهد
- ثبت ((ثَ بَ))
- مورد اعتماد، کسی که قول او حجت باشد
- ثبت ((ثَ))
- قرار دادن، بر جای بودن، استواری، پایداری، نوشتن، حجت، دلیل، مهر توقیع، مرد معتمد، استوار، مرد دلاور، ثابت رأی، قرار داده شده، در حقوق نوشتن قراردادها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شناخته شده
ایستایی ایستا ماندن، درنگیدن پا برجا بودن، آهستگی کردن درنگ کردن، پایداری
درنگ، تامل، پابرجا بودن
ثابت کننده، برقراردارنده
مقابل منفی، نشان دهندۀ وجود چیزی، نشان دهندۀ قبولی، حاکی از پذیرفتن یا پسندیدن چیزی
خوب، سودمند، خوشایند
ویژگی عددی که از صفر بزرگ تر باشد، در ریاضیات عددی که دارای نشانۀ + باشد
ثبت شده، نوشته شده
خوب، سودمند، خوشایند
ویژگی عددی که از صفر بزرگ تر باشد، در ریاضیات عددی که دارای نشانۀ + باشد
ثبت شده، نوشته شده
ثابت کرده شده، ثبت شده، مخالف منفی
پابرجا بودن، آهستگی کردن، درنگ کردن، پایداری
((مُ بَ))
فرهنگ فارسی معین
ثبت شده، استوار شده، برقرار، ثابت شده، مدلل، دارای جنبه موافقت و پذیرش، خوشایند و خوب، ویژگی کمیتی بزرگ تر از صفر (ریاضی)
Affirmative, Positive
afirmativo, positivo
bejahend, positiv
twierdzący, pozytywny
утвердительный , положительный
ствердний , позитивний
bevestigend, positief
afirmativo, positivo
affirmatif, positif
affermativo, positivo
सकारात्मक , सकारात्मक
ইতিবাচক , ইতিবাচক
afirmatif, positif
olumlu, pozitif
מאשר , חיובי
肯定的 , 积极的
肯定的な , 前向きな
chanya