جدول جو
جدول جو

معنی ثافن - جستجوی لغت در جدول جو

ثافن
(فِ)
اسم فاعل از ثفن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مثافنت
تصویر مثافنت
هم زانو نشستن، کنایه از همنشینی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ثامن
تصویر ثامن
هشتم، هشتمین
فرهنگ فارسی عمید
(فِ)
موضعی است در یمن و آنرا ثافث نیز گویند. (مراصد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
با کسی نشستن. (تاج المصادر بیهقی). هم زانو نشستن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج). هم زانو نشستن کسی را و مجالست کردن وی را. (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی را بر چیزی یاری دادن. (تاج المصادر بیهقی). یاری کردن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دوشیدن ناقه بغیر وقت. (آنندراج). در غیر وقت ناقه را دوشیدن. (از اقرب الموارد). دوشیدن ناقه باوقت و بی وقت و آن مفسد ناقه است. (منتهی الارب). بی وقت و در غیرموقع دوشیدن شتر ماده را. (ناظم الاطباء).
ضعیف رای و سست عقل شدن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لُ)
دفع کردن و راندن، زدن کسی را با دست، پس روی کسی کردن. آمدن کسی را از پس، زدن ناقه کسی را به ثفنات
لغت نامه دهخدا
(ثُ فُ)
جمع واژۀ ثفنه، بمعنی کنارۀ سفره و توشه دان
لغت نامه دهخدا
(تَ)
درشت شدن دست و جز آن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، پینه بستن دست از کار یا سودگی، بیماریی ای است در ثفنه
لغت نامه دهخدا
(فُ)
پیرراپ نوی ّ. تراژدی نویس فرانسوی. مولد لالند (پریگور) (1773-1846 میلادی)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نعت فاعلی از شفن. کسی که بکنج چشم بنگرد کسی را یا به تعجب و یا بکراهت و اعراض. (صحاح اللغه) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شافن و شفون. (اقرب الموارد). بدم چشم نگرنده. بگوشۀ چشم نگرنده، رشگین و حسود که چشم برنگیرد از شدت رشک. (از صحاح اللغه) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
سردار کارتاژی (قرطاجنی) که بسال 450 قبل از میلاد به اسپانیا تاخت و بنیاد تسلط کارتاژ (قرطاجنه) را در آن سرزمین استوار گردانید
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نام اسب مالک بن خزیم همدانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
نعت فاعلی از ثبن
لغت نامه دهخدا
(مُ فِ)
هم زانو نشیننده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدم و دوست و مصاحب و همنشین و یار و یاور. (ناظم الاطباء). و رجوع به مثافله شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
محرف تاخن. نام یکی از غلامان ارسطو است. (ابن الندیم در وصیت نامۀ ارسطو)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نعت فاعلی از ثفل، سرگین، آنچه بتک نشیند از هرچیز
لغت نامه دهخدا
(فَ)
مرکّب از: با + فن، دارای فن. ذوفن
لغت نامه دهخدا
نعت فاعلی از ثفاء
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ)
مجالست کردن. همزانو نشستن: توقیر علما و تبرک به مجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است. (المعجم چ دانشگاه ص 10)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دریای بافن، نام قسمتی از اقیانوس اطلس که بین سرزمین گروئنلند و نواحی قطبی قرار گرفته و به وسیلۀ ترعه داوی به اقیانوس اطلس متصل میشود. کشتی رانی در این دریا در بیشترایام سال بعلت وجود کوههای یخ مشکل است. این دریا بسال 1616 میلادی بوسیلۀ بافن دریانورد انگلیسی کشف شد
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ویلیام بافن دریانورد مشهور انگلیسی که بسال 1584 میلادی بدنیا آمد و بسال 1622 میلادی درگذشت. در سفر اکتشافی که بسال 1615 میلادی به دریاهای شمالی کرد تا مدار 78 درجۀ شمالی پیشرفت و سفرنامه ای نیز در مشاهدات خود نوشت. بافن در ایران، در محاصرۀ جزیره هرموز هنگامی که میخواست پرتقالیها را از ایران براند کشته شد. و نیز رجوع به بافن در قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
نعت فاعلی از ثمن، هشتم
لغت نامه دهخدا
تصویری از صافن
تصویر صافن
تازی از فرانسوی ساگرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تافن
تصویر تافن
عیب کردن، بد گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثافل
تصویر ثافل
ته نشین شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثامن
تصویر ثامن
هشتم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مثافنه
تصویر مثافنه
مثافنت در فارسی همزانو نشستن، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مجالست کردن همزانو نشستن، ... تو فیر علما و تبرک بمجالست ارباب ورع و مثافنت صلحا از ملوک عالم ممتاز گردانیده است، یاری کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافن
تصویر سافن
سیاهرگ پا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافن
تصویر شافن
نگرنده باشگفتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثامن
تصویر ثامن
((مِ))
هشتم، هشتمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مثافنت
تصویر مثافنت
((مُ فَ یا فِ نَ))
مجالست کردن، هم زانو نشستن، یاری کردن
فرهنگ فارسی معین
ریسمانی که با آن شاخ گاو و گوساله را می بندند
فرهنگ گویش مازندرانی