جدول جو
جدول جو

معنی ثاعم - جستجوی لغت در جدول جو

ثاعم
(عِ)
کشنده. جارّ. جاذب. جالب. نازع
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناعم
تصویر ناعم
نرم، ملایم، نازک و لطیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعم
تصویر اعم
شامل تر، فراگیرنده تر، همگانی تر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاعم
تصویر طاعم
خورنده، چشنده
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
بی نیاز. یقال: هو طاعم عن طعامکم، ای مستغن، خورنده، چشنده، مرد نیکوحال در مطعم و مأکل. (منتهی الارب). آنکه در خورش حال خوشی داشته باشد. (منتخب اللغات) : قل لااجد فیما اوحی الی محرما علی طاعم یطعمه الا ان یکون میته او دماً مسفوحاً او لحم خنزیر، بگو این کافران را که من نمییابم در این قرآن که بر من وحی کرده و فرود آورده هیچ طعامی حرام بر کسی که خورد الا که مرداری باشد یا خون ریخته یا گوشت خوک. (تفسیر ابوالفتوح سورۀ انعام 145/5).
دع المکارم لاترحل لبغیتها
واقعد فانک انت الطاعم الکاسی.
حطیئه، شاعر عرب (از تاریخ بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نزع. (تاج المصادر بیهقی) ، کشیدن چیزی را
لغت نامه دهخدا
(ثام م)
نعت فاعلی از ثم ّ
لغت نامه دهخدا
(اَ عَم م)
گروه بسیار. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). جماعت بسیار. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ عُم م)
جمع واژۀ عم ّ، بمعنی برادر پدر، یا هر کس که پدرش با پدر تو از یک صلب یا یک بطن باشد. اعمام. عمومه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام کوهی است. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نعیم و ناعم، دو کوه است بر جانب راست تنعیم در نزدیکی مکه. (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
مولی رسول اﷲ، از صحابه است. مؤلف الاصابه احتمال داده است که این شخص همان ناعم بن اجیل مولی ام السلمه باشد. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 و نیز رجوع به همان کتاب و همان مجلد ص 228 شود
ابن اجیل الهمدانی، مولی ام السلمه. از صحابه است، وی به سال هشتادم هجرت وفات یافت. رجوع به الاصابه ج 5 ص 224 شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
متنعم. (از معجم متن اللغه). فراخ عیش و نیکوزندگانی. (ناظم الاطباء). عیش ناعم، ذونعمه. (از اقرب الموارد) ، نرم. لین. (ناظم الاطباء). نرم. لطیف. (فرهنگ نظام) : نعم الشی ٔ نعومه، لان ملمسه، فهو ناعم. (از اقرب الموارد) ، نبت ناعم، گیاه نازک و نرم. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). گیاه مستقیم مستوی. (اقرب الموارد) ، ثوب ناعم، جامۀ نرم و نازک. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). الثوب اللین الملمس. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
گمان برنده. رجوع به تاج العروس مادۀ ’ز ع م’. و رجوع به زعم در لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
روان سازنده
لغت نامه دهخدا
(تَ سَ سُ)
یک مرتبه انداختن قی، روان شدن، چنانکه آب: ثاع الماء، روان شد آب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
دشنام دهنده، نسبت کننده کسی را به بدی
لغت نامه دهخدا
(غِ)
نعت فاعلی از ثغم: لون ثاغم، رنگی مانند درمنه سپید، رأس ثاغم، سری تمام سپید چون درمنه
لغت نامه دهخدا
(لِ)
نعت فاعلی از ثلم
لغت نامه دهخدا
(ثاع ع)
نعت فاعلی از ثاعه. قی و شکوفه کننده. هراشان
لغت نامه دهخدا
تصویری از زاعم
تصویر زاعم
گمان برنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعم
تصویر اعم
بسیار، جماعت بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
کلاتی در خیبر، جامه تنک جامه کش، گیاه نازک، فراخزی فراخ عیش نیکو زندگانی، بانعمت: (عیش ناعم)، نرم و نازک: (نبات ناعم ثوب ناعم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعم
تصویر طاعم
مرد بی نیاز و نیکو حال در خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاعب
تصویر ثاعب
روان سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاعی
تصویر ثاعی
نسبت کننده کسی را ببندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثاغم
تصویر ثاغم
سپید رنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناعم
تصویر ناعم
((عِ))
فراوان، فراوان نعمت، نرم، لطیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اعم
تصویر اعم
((اَ عَ مّ))
عام تر، شامل تر، گروه بسیار
فرهنگ فارسی معین