جدول جو
جدول جو

معنی ثابتات - جستجوی لغت در جدول جو

ثابتات(بِ)
جمع واژۀ ثابته. کواکب ثابته. ثوابت.
- چرخ ثابتات. فلک ثوابت. فلک هشتم:
یا کسی دیگر مر او را برکشید
آنکه کرسی اوست چرخ ثابتات.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
ثابتات
جمع ثابته. ستارگان ثابت. یا چرخ ثابت فلک ثابت. فلکی که ستارگان ثابت درآن هستند (بعقیده قدما) فلک ثوابت چرخ هشتم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سابحات
تصویر سابحات
سابح، کشتی ها، ستارگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قانتات
تصویر قانتات
جمع واژۀ قانته، فرمان برنده، فرمان بردار، مطیع و متواضع به خداوند، نمازخوان
فرهنگ فارسی عمید
(ءِ)
جمع واژۀ ثائجه. رجوع به ثائجه شود
لغت نامه دهخدا
یکی از شهرهای آلمان که در ناحیۀ باد واقع است و 12200 تن سکنه دارد، در این شهر دو مرتبه کنگره تشکیل شده است یکی در بین سالهای 1713- 1714 میلادی بعد از جنگ جانشینی سلطنت اسپانیا و دوم در فاصله سالهای 1798- 1799 میلادی برای ایجاد صلح بین فرانسه و آلمان، در این کنگرۀ دوم نمایندگان سیاسی فرانسه بونیه و روبرزت بودند که پس از مراجعت از کنگره بوسیله کائیزرلیک بقتل رسیدند
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابعه. رجوع به سابعه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابغه. رجوع به سابغه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابقه. رجوع به سابقه شود، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان در سماعت وحی. (منتهی الارب) (آنندراج). قوله تعالی: و السابقات سبقاً (قرآن 4/79). یعنی فرشتگانند که پیشی میگیرند پریان را بگوش داشتن به وحی. (شرح قاموس) (ترجمه قاموس). فرشتگان که پیشی گرفتند بر شیاطین در وحی به پیغمبران. (تاج العروس). فرشتگان که پیشی گرفتند بر پریان در استماع وحی. (تهذیب از تاج العروس). مقاتل گفت فرشتگانند که جانهای مؤمنان ببهشت می برند. عطا گفت اهل آسمانند که مسابقت میکنند. بر یکدیگر سبق میبرند. (تفسیر ابوالفتوح چ 3 ج 10 ص 217) ، و گفته اند ارواح مؤمنین که بسهولت از بدن خارج میشوند. (تاج العروس). عبداﷲ مسعود گفت جانهای مؤمنان است که سابق میشوند ببهشت. (ابوالفتوح) ، و گفته اند سابقات ستارگان است. (تاج العروس). قتاده گفت ستارگانند که بهری از بهری سبق میبرند در رفتن. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 217) ، فالسابقات سبقاً، و هی العقول. (رساله فی اعتقاد الحکماء شهاب الدین سهروردی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فروماندن در راه از قافله بسبب ماندن راحله، یقال سار حتی انبت ّ. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ قابضه. چیزهائی که قبض کند و درهم کشد. ترنجیده کننده. (ناظم الاطباء). ادویۀ قابضه، چیزهای زمخت. (ناظم الاطباء) ، دنده ها. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ قانته:
کس نجوید می نشان از هفت زن
کامده است اندرقران زیشان صفات
برنخوانده خلق پنداری همی
مسلمات مؤمنات قانتات.
ناصرخسرو.
اشارت به آیۀ پنجم سورۀ تحریم میباشد. رجوع به قانت شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
تثنیۀ لابه. رجوع به حرّه شود. (معجم البلدان). لابتاالمدینه، حرتا المدینه. (امتاع الاسماع ص 333)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ صابره
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مأخوذ از فرانسه، ضایع کردن افزار و مصالح کار و غیره بعمد و خرابکاری کارگران و ضایع کردن موادی که به آنها سپرده شده یا مصنوعاتی که میسازند
لغت نامه دهخدا
(مُ سَبْ بِ)
جمع واژۀ مسبّته. داروهای منوم و مسکن. (ناظم الاطباء). رجوع به مسبّت شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ یابسه. رجوع به یابسه شود.
- یابسات قروح، ادویه ای که جراحات را خشک سازد. (الفاظالادویه ص 10)
لغت نامه دهخدا
(ژَ / ژِ دَ / دِ فُ)
بریدن (کار و حکم) ، عزم قطعی و جزمی کردن، عقد نکاح دائم، عاجز گردانیدن کسی را از رسیدن به قافله. درمانده کردن، طلاق بائن دادن
لغت نامه دهخدا
(بِ)
جمع واژۀ سابحه. رجوع به سابحه شود، کشتیها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، ارواح مؤمنان. (اقرب الموارد). ارواح مؤمنان که به آسانی بیرون کرده شوند. (منتهی الارب) (آنندراج). ارواح المؤمنین تخرج بسهولت. (تاج العروس) ، ستارگان. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) ، فرشتگان که میان زمین و آسمان تسبیح کنند. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابیات
تصویر ابیات
جمع بیت، دو مصراع شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتار
تصویر ابتار
دهش، باز داشتن، آزمایش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباتت
تصویر اباتت
شب گذرانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثبات
تصویر اثبات
ثبت، مردمان استوار، معتمدان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نبات، گیاهان رستنی ها جمع نبات رستنیها: نه بتنهاحیوانات ونباتات وجماد هرچه درعالم امراست بفرمان توبادخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قانتات
تصویر قانتات
قانته
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قابضه، گریشنگان جمع قابضه چیزهایی که قبض کند و در هم کشد ترنجیده کننده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غابیات
تصویر غابیات
تیره بسد های هزار چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عابدات
تصویر عابدات
مونث عابد زن پرستش کننده جمع عابدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابرات
تصویر صابرات
جمع صابره، شکیبایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
جمع سابح، جمع سابحه، کشتی ها ستارگان فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سابقه، فرشتگان، جان های پاک، خردها (در فرزان) جمع سابقه، فرشتگانی که پیشی بردند بر دیوان و شیاطین در ساعت وحی، ارواح مومنان که به سهولت از بدن خارج میشوند، عقول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتات
تصویر احتات
اسپان تیزتگ اسپانا تیزرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نباتات
تصویر نباتات
((نَ))
جمع نبات، گیاه ها، رستنی ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سابحات
تصویر سابحات
((بِ))
فرشتگانی که میان زمین و آسمان تسبیح کنند
فرهنگ فارسی معین
استحکام، ثبات، پایداری
دیکشنری عربی به فارسی