خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، بیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تَشی، سیخول، زُکاسه، سُکاسه، رُکاشه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، بیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تشی، سیخول، زکاسه، سکاسه، رکاشه، اسگر، اسغر، سنگر، سگر، پهمزک، پیهن، روباه ترکی، کاسجوک، جبروز، قنفذ
خارپشت بزرگ تیرانداز که خارهای بلند ابلق دارد و آن ها را مانند تیر می اندازد، جوجه تیغی تَشی، سیخول، زُکاسه، سُکاسه، رُکاشه، اُسگُر، اُسغُر، سَنگُر، سُگُر، پَهمَزَک، پیهَن، روباه تُرکی، کاسجوک، جَبروز، قُنفُذ
پرنده ای است شبیه به کبک لیکن از کبک کوچکتر است و معرب آن تیهوج باشد با زیادتی جیم. (برهان). مرغکی است خردتر از گنجشک (؟) که آن را سوسک و شاشک و شوشک و شیشو و تموشک نیز گویند به تعریبش تیهوج خوانند. (شرفنامۀ منیری). مرغی است معروف. (آنندراج)... طائری است مشابه به کبک، لیکن کوچکتر از او و این طائر مخصوص ولایتی است و در هندوستان نباشد مگر آنکه از آنجا آرند، چنانکه... از کابل آورده بود و مؤلف در دهلی آن را دیده و تیهوج معرب آن است... مؤلف گوید: ظاهراً به هندی آن را لواء نامند. (غیاث اللغات). نام پرنده ای شبیه به کبک و کوچکتر از آن که شیشو نیز گویند. (ناظم الاطباء). فرفور. (صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طیهوج. (دهار). ضرّیس. طیهوج. مرغی است بزرگتر از سار و خردتر از کبوتر و گوشتی نهایت لطیف و خوش طعم دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پهلوی ’تیهوک’، معرب آن تیهوج و طیهوج، در اورامانی ’تهو’... پرنده ای از نوع کبک که در اروپا و آسیا بسیار است و گوشت لذیذی دارد. (از حاشیۀ برهان چ معین) : بدوان از بر خویش و بپران از کف خویش بر آهوبچه یوز و برتیهوبچه باز. منوچهری. تیهو به دهن شاخ گیایی دارد و آهو به دهن درون گل رنگ به رنگ. منوچهری. گل سرخ و پر تیهو، گل زرد و پر نارو به شعر عشق این هردو کنند این هردو تن دعوی. منوچهری. دل تیهو از چنگ طغرل بداغ رباینده باز از دل میغ ماغ. اسدی. چو آهو و خرگوش یابد عقاب نیارد به دراج و تیهو شتاب. اسدی. نباشد سوی چینه آهنگ ساز نه تیهوسوی گوش آید فراز. اسدی (گرشاسب نامه ص 68). بنشان ز سرت خمار و خود بنشین حیران چو به چنگ باز در، تیهو. ناصرخسرو. تیهو گفتابه است سبزه ز سوسن از آنک فاتحۀ صحف باغ اوست گه فتح باب. خاقانی. ز رشک آن خروس آتشین تاج گهی تیهو برآتش گاه دراج. نظامی. ز عدلش باز با تیهو شده خویش به یک جا آب خورده گرگ با میش. نظامی. ز تیهو و دراج و کبک و تذرو نیابی تهی سایۀ بید و سرو. نظامی. شیر این سو پیش آهو سر نهد باز اینجا نزد تیهو پر نهد. مولوی. مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را. سعدی. دل یغما رهد از چنبر زلفش نپندارم خلاص از چنگل شاهین میسر نیست تیهو را. یغما. ، جایی را گویند در صحرا که آب در آن جمع شود و عرب غدیر خوانند. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). غدیر و جایی در صحرا که آب درآن جمع گردد. (ناظم الاطباء)
پرنده ای است شبیه به کبک لیکن از کبک کوچکتر است و معرب آن تیهوج باشد با زیادتی جیم. (برهان). مرغکی است خردتر از گنجشک (؟) که آن را سوسک و شاشک و شوشک و شیشو و تموشک نیز گویند به تعریبش تیهوج خوانند. (شرفنامۀ منیری). مرغی است معروف. (آنندراج)... طائری است مشابه به کبک، لیکن کوچکتر از او و این طائر مخصوص ولایتی است و در هندوستان نباشد مگر آنکه از آنجا آرند، چنانکه... از کابل آورده بود و مؤلف در دهلی آن را دیده و تیهوج معرب آن است... مؤلف گوید: ظاهراً به هندی آن را لواء نامند. (غیاث اللغات). نام پرنده ای شبیه به کبک و کوچکتر از آن که شیشو نیز گویند. (ناظم الاطباء). فرفور. (صحاح الفرس از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). طیهوج. (دهار). ضُرَّیس. طیهوج. مرغی است بزرگتر از سار و خردتر از کبوتر و گوشتی نهایت لطیف و خوش طعم دارد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). پهلوی ’تیهوک’، معرب آن تیهوج و طیهوج، در اورامانی ’تهو’... پرنده ای از نوع کبک که در اروپا و آسیا بسیار است و گوشت لذیذی دارد. (از حاشیۀ برهان چ معین) : بدوان از بر خویش و بپران از کف خویش بر آهوبچه یوز و برتیهوبچه باز. منوچهری. تیهو به دهن شاخ گیایی دارد و آهو به دهن درون گل رنگ به رنگ. منوچهری. گل سرخ و پر تیهو، گل زرد و پر نارو به شعر عشق این هردو کنند این هردو تن دعوی. منوچهری. دل تیهو از چنگ طغرل بداغ رباینده باز از دل میغ ماغ. اسدی. چو آهو و خرگوش یابد عقاب نیارد به دراج و تیهو شتاب. اسدی. نباشد سوی چینه آهنگ ساز نه تیهوسوی گوش آید فراز. اسدی (گرشاسب نامه ص 68). بنشان ز سرت خمار و خود بنشین حیران چو به چنگ باز در، تیهو. ناصرخسرو. تیهو گفتابه است سبزه ز سوسن از آنک فاتحۀ صحف باغ اوست گه فتح باب. خاقانی. ز رشک آن خروس آتشین تاج گهی تیهو برآتش گاه دراج. نظامی. ز عدلش باز با تیهو شده خویش به یک جا آب خورده گرگ با میش. نظامی. ز تیهو و دراج و کبک و تذرو نیابی تهی سایۀ بید و سرو. نظامی. شیر این سو پیش آهو سر نهد باز اینجا نزد تیهو پر نهد. مولوی. مرا که عزلت عنقا گرفتمی همه عمر چنان اسیر گرفتی که باز تیهو را. سعدی. دل یغما رهد از چنبر زلفش نپندارم خلاص از چنگل شاهین میسر نیست تیهو را. یغما. ، جایی را گویند در صحرا که آب در آن جمع شود و عرب غدیر خوانند. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). غدیر و جایی در صحرا که آب درآن جمع گردد. (ناظم الاطباء)
نام پدر ابوالهیثم ملک صحابی انصاری است. (منتهی الارب). صحابی انصاری به افرادی اطلاق می شود که از اهل مدینه و از قبایل اوس و خزرج بودند و زمانی که پیامبر اسلام (ص) به مدینه هجرت کرد، در کنار وی قرار گرفتند. این افراد نه تنها در جنگ ها بلکه در گسترش و ترویج آموزه های دین اسلام در مدینه و سایر مناطق نقش داشتند. وفاداری و فداکاری آنها در تاریخ اسلام به عنوان نمونه هایی از ایثار و ایمان قوی یاد شده است.
نام پدر ابوالهیثم ملک صحابی انصاری است. (منتهی الارب). صحابی انصاری به افرادی اطلاق می شود که از اهل مدینه و از قبایل اوس و خزرج بودند و زمانی که پیامبر اسلام (ص) به مدینه هجرت کرد، در کنار وی قرار گرفتند. این افراد نه تنها در جنگ ها بلکه در گسترش و ترویج آموزه های دین اسلام در مدینه و سایر مناطق نقش داشتند. وفاداری و فداکاری آنها در تاریخ اسلام به عنوان نمونه هایی از ایثار و ایمان قوی یاد شده است.
گمراه گردیدن و رفتن به هر جای سرگردان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حیران شدن. (تاج المصادر بیهقی). تیه. تیه. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود
گمراه گردیدن و رفتن به هر جای سرگردان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). حیران شدن. (تاج المصادر بیهقی). تَیه. تِیه. (ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود