جدول جو
جدول جو

معنی تیه - جستجوی لغت در جدول جو

تیه
بیابان شن زار و بی آب و علف
تصویری از تیه
تصویر تیه
فرهنگ فارسی عمید
تیه(یِ)
شهری به سنگال افریقا و در حوالی سن لوئی است که 42500 تن سکنه و معادن فسفات دارد. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
تیه(تَیْهْ / تیهْ)
بیابانی که موسی (ع) با دوازده سبط بنی اسرائیل که هر سبط پنجاه هزار نفر بودند، در آن بیابان مدت چهل سال سرگردان بود. (غیاث اللغات) (آنندراج). بادیهالتیه. در شبه جزیره سینا. یا جبل التیه. بیابانی که قوم موسی در آن گم و هلاک شدند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا). بلاد تیه، مابین بیت المقدس و قنسرین است بطول دوازده فرسنگ. (زمخشری از یادداشت ایضاً). موضعی است که در آن موسی بن عمران (ع) و قوم او گم شدند و آن زمینی است میان ایله و مصر و دریای قلزم و کوههای سراه از سرزمین شام و گفته اند که آن چهل فرسخ در چهل فرسخ است و گویند دوازده فرسخ در هشتاد فرسخ بود... (از معجم البلدان) : از مصر بیرون آمدند و روی به شام نهادند به لب دریا رسیدند. از آنجا به تیه آمدند و آن زمین شش فرسنگ در شش فرسنگ بود. در میان آن تیه چاهی بود. (قصص الانبیاء ص 119). و در ساعت دعای وی اجابت شد و آن تیه موسی و قوم او را زندان شد. (قصص 121).
سه ماهه سفر هست چهل ساله رنج
که از تیه موسی برون آمدیم.
خاقانی.
ببین که کوکبۀ عمر، خضروار گذشت
تو بازمانده چو موسی به تیه خوف و رجا.
خاقانی.
چون موسیم شجر دهد آتش چه حاجت است
کآتش ز تیه وادی ایمن درآورم.
خاقانی.
همچو قوم موسی اندر حر تیه
مانده ای چل سال برجا ای سفیه.
مولوی.
این جهان تیه است و تو موسی و ما
از گنه در تیه مانده مبتلا.
مولوی.
روزگارم رفت ز این گون حالها
همچو تیه و قوم موسی سالها.
مولوی
لغت نامه دهخدا
تیه(تَ سَدْ دی)
گمراه گردیدن ورفتن به هر جای سرگردان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). حیران شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی)
لغت نامه دهخدا
تیه(تَ سَدْ دُ)
گم کردن انسان راه را در بیابان. (ناظم الاطباء) ، بلند و مرتفع گردیدن قصر، لاف زدن و تکبر نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، قصدکردن کاری که مصاف با صواب نگردد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تیه(تَ)
تاه تیهاً، لاف زدن و تکبر نمودن، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (از ناظم الاطباء)، تکبر کردن، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تیه
سرگردانی و خودپسندی
تصویری از تیه
تصویر تیه
فرهنگ لغت هوشیار
تیه
گمراهی، سرگردانی، خودپسندی، بیابان بی آب و علف که در آن سرگردان شوند
تصویری از تیه
تصویر تیه
فرهنگ فارسی معین
تیه
بادیه، بر، بیابان، صحرا
متضاد: آبادی، سرگردانی، ضلالت، گمراهی، تکبر، خودبینی، خودپسندی
متضاد: تواضع، افتادگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آیه
تصویر آیه
(دخترانه)
نشانه، هر یک از پاره های مشخص سوره های قرآن و دیگر کتابهای آسمانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتیه
تصویر آتیه
(دخترانه)
آینده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آتیه
تصویر آتیه
مؤنث واژۀ آتی، آینده
فرهنگ فارسی عمید
(اَتْ یَ / اَ تی یَ)
اتیهالجرح، مادۀ زخم و آنچه برآید از آن. (منتهی الارب). مادّۀ قرحه. ریم و خون که در ریشی گرد آید. اتیته
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث آتی
لغت نامه دهخدا
(اَ یَهْ)
معجب تر.
- امثال:
اتیه من احمق ثقیف، هذا من التیه الذی هو الصّلف و احمق ثقیف هو یوسف بن عمر، کان امیرالعراقین من قبل هشام بن عبدالملک و کان اتیه و احمق عربی امر و نهی فی دولهالاسلام. و من حمقه ان حجاماً کان یحجمه فلما اراد ان یشرط ارتعدت یده فاحس ّ بذلک یوسف و کان حاجبه قائماً علی رأسه فقال له قل لهذا البائس لاتخف و کان قصیراً جدّا قمیا فکان الخیاط عند قطع ثیابه اذا قال له یحتاج الی زیاده اکرمه و حباه و اذا قال یفضل شی ٔ اهانه و اقصاه. (مجمعالامثال میدانی).
لغت نامه دهخدا
تصویری از تیب
تصویر تیب
سرگشته مدهوش حیران
فرهنگ لغت هوشیار
چوب باریک که بر سر آن آهن نوک نیز بنشانند و با کمان بهدف بیندازند قسمت، بهره، نصیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهیه
تصویر تهیه
نظم و ترتیب، آماده ساختن، تدارک و بسیج و آمادگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیره
تصویر تیره
سیاه و تاریک، تار و مظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تید
تصویر تید
نرمی و آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیخ
تصویر تیخ
هر چیز که سر آن تیز باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشان نشانه، گواه، چمراس آیت، جمع آیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیح
تصویر تیح
پنبه ریز کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتیه
تصویر آتیه
آینده مونث آتی آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتیه
تصویر آتیه
((یِّ))
مؤنث آتی، آینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آیه
تصویر آیه
نشانه، یادگار، چمراس، نشانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیره
تصویر تیره
قوم، طایفه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تیر
تصویر تیر
عطارد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهی
تصویر تهی
خالی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تنه
تصویر تنه
جثه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکه
تصویر تکه
قطعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تکیه
تصویر تکیه
پشت دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تهیه
تصویر تهیه
آمایش، بسیجیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آتیه
تصویر آتیه
آینده
فرهنگ واژه فارسی سره
آتی، آجل، آینده، مستقبل
متضاد: گذشته، ماضی
فرهنگ واژه مترادف متضاد